دانلود رمان تلنگر شهید نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا ایزدی
تعداد صفحات: 36
خلاصه رمان: یه دختر که تمام زندگیش رو هواست یه شبه همه چیز عوض میشه دیگه زندگیش روال عادی نداشت اونم به خاطر یه تلنگر که توی خواب اتفاق می افته و اونو وارد عشق الهی میکنه از زمین و آدما جداش میکنه و با آسمون پیوندش میزنه…پایان خوش
قسمتی از متن رمان تلنگر شهید
۱ ماه گذشت … ۱ ماهی که من با تنهایی انس گرفتم … همه میخواستن من برم با اونا زندگی کنم ولی من رد میکردم …. نمیخواستم مزاحمشون بشم و از طرفی نمیخواستم خونه ای رو که با عزیز ترینام توش زندگی کردم ول کنم … دایی برام ۱ ترم مرخصی رد کرده بود … حوصله خودمم نداشتم چه برسه به درس خوندن . از پله ها پایین اومدم و نشستم روی کاناپه توی سالن … سکوت توی خونه حکم فرما بود …
از بازار شام هم بدتر شده … گلا پژمرده شدن … خیلی از وسایلا رو وقتایی که عصبی شدم زدم شکستم و همونجوری ولشون کردم . خاله ها و عمه و مامان جون میگفتن بیان تمیز کنن ولی نزاشتم بعد مراسم هیچ کدومشون پاشونو بزارن توی خونه . پرده هارو کشیدم … نور چشمام رو اذیت میکرد … چند بار پلک زدم … رفتم تو آشپزخونه … یه لیوان آب برداشتم و سر کشیدم … هوا سرد بود … سردیه هوا دل من رو هم نسبت به این زندگی سرد میکرد .
نگاهی به ساعت انداختم … بعد از ظهر … رفتم تو اتاقم و خوابیدم رو تخت سه ثانیه طول نکشیدم خوابم برد . – سلام بانو برگشتم سمت صدا … همون پسره بود -سلام تو باز اومدی ؟ بازم همون لبخند . من تا وقتی خدا امر بفرمایند هستم – پس چرا این مدت نیومدی ؟ فرصت فکر بهت دادم فکر ؟ فکر درباره چی ؟ درباره بدبختیام ؟ – کدوم بدبختی ؟ همین که پدر و مادرم رفتن … همین که تنها شدم … مگه تو نمیگی خدا رحمن … مگه نمیگی خدا رحیمه ؟