دانلود رمان تمنای گرگ نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، پلیسی، اجتماعی
نویسنده رمان: محیا
تعداد صفحات: ۵۰۰
خلاصه رمان: چکامه، دختری از جنس درد، تنهایی … متولد شجاعت به تاریخ سیاست. از تبارتوانستن و ترسی که دست پروردهی سیاست است. آرشام ، شانه هایی پهن و ستبر… از جنس مردانگی و غیرت، مرد روزهای سخت و جنگیدن برای هدفی که از آنِ اوست.
تمنای گرگ…
روایتگر زندگی دختریست که با صلاحدید پدرش به جمعی ورود میکند که از آن خاطرهای جز ترس و نفرت ندارد. او مجبور به زندگی در بین آدمهاییست که صفتشان بیرحمیست و کارشان قاچاق… اما در هیاهوی ترس و زندگی ؛ حادثهی عشق به تکثیر مینشیند؛ و او می ماند و مردی که با محبت بیگانهست و روحش پر است از حس انتقام …
قسمتی از متن رمان تمنای گرگ
به نام آفریدگار چکاوک… صدا، صدای زوزه ی گرگ است؛ آن هم در نیمه شبی پاییزی و بارانی… می گویند گرگ ها احساس ندارند، می گویند گرگ را از هر طرف که بخوانی، همان گرگ است… مثل درد… می گویند توبه گرگ مرگ است… می گویند گرگ ها فقط دریدن را میدانند؛ پس زوزه های پر تمنایشان کدام احساسِ پنهان را فریاد میزند!؟ چه کسی میفهد راز مدفون در نوحهی سوزناک شبانگاهیشان را!؟
گاهی میشود مردانه لباس گرگ به تن کرد و به دل جنگل زد… جنگید و جنگید تا آخرین نفس… مرگ را پذیرفت اما گردن به قالده نداد. شاید باید گرگها را شناخت… همانها که سنگ صبورشان، آسمان است.به نام او… نمیفهمید دارند به کجا میروند. دردی که منشأ آن بازویش بود ، به مغز سرش میرسید و تیر میکشید. دردش زیاد بود اما تحمل او هم کم نبود.
کم نکشیده بود از آن دردهایی که دلش را که هیچ، دنیایش را به درد میآورد.
چشمهایش را با تکهای پارچه بسته بودند و جایی را نمیدید. مرد هیکلی که او را به زور سوار ماشین کرده بود ، کنار خودش حس میکرد. مردی که میتوانست رسما نامش را غول تشن بگذارد! ترس در جانش النه کرده بود و دم و بازدمش را مشکل میکرد. کجا میرفتند!؟ چرا او را میبردند!؟ با درماندگی در دل نالید: کاش به بابا التماس کرده بودم که منم با خودش ببره… کاش بودی مامان، کاش نمیرفتی… چاووش… کاشکی پیشم بودی…