دانلود رمان تو هنوز اینجایی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مهسا نجف زاده
تعداد صفحات:326
خلاصه رمان: دختری برای این که پدرش رو از ورشکستگی نجات دهد با پدر شوهر آینده اش قرار میذاره که اگه اون طلب پدرش رو پرداخت کنه در عوض اون با پسرش که به دختره علاقه داره ازدواج کنه ولی دختره هیچ حسی به پسره نداره….
قسمتی از متن رمان تو هنوز اینجایی
از درون کیف اسکناسی خارج کردم و پیاده شدم . نگاهم متوجه اتومیبل سیاه رنگ حاج کاظم فلاح شد. لبخند زدم. بفرمائید خانم . خانم قبل از همه پیاده شد . خوش پوش دو اسکناس کثیف و مچاله شده را از دست راننده گرفتم. صاف ایستادم . ثریا زیباتر از همیشه به نظر می رسید . مانتو و شلوار سِت سیاه رنگ و روسري ساتن طلایی بر سر داشت . جلو رفتم و بعد از سلام، گونه اش را بوسیدم . بوي عطر شیرین همیشگی اش را می داد . به چند تار موي بیرون زده از روسري اش
لبخند زدیم . موهایش را رنگ کرده بود . قبل از احوال پرسی، با خارج شدن حاج کاظم از اتومبیل خیره شدم و همزمان یک قدم به عقب برداشتم و سلام دادم . حاج کاظم با لبخند فاصله میانمان را طی کرد و جلو آمد . دستش را پشت گردنم انداخت و پیشانی ام را بوسید …چرا تنهایی ؟آهم ام را بیرون دادم و گفتم : بهنام کار داشت گفت یکی دو ساعت دیرتر می یاد نفس حبس شد . بهزاد گفت : مگه ماشینت رو صبح از تعمیرگاه نگرفتی پس چرا با آژانس اومدي ؟
اصلا زنگ می زدي می اومدم دنبالت. داشتم کت و شلوار و لباس هاي با لبخند نگاهش کردم و سلام دادم . به دیدنش در لباس هاي اسپرت بیشتر عادت دارم تا لباس رسمی . موهایش را به عقب شانه کرده بود و سبد بزرگی از گل هاي صورتی و بنفش در دست داشت . از همان فاصله هم می توانستم بوي عطر تند و بوي گل ها را استشمام کنم . گفتم : بهنام گفت با آژانس بیام که وقت برگشتن با هم برگردیم .