دانلود رمان جام جم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: ازلی
تعداد صفحات: 318
خلاصه رمان: سارا تازه برای رادیو مشغول به کار شده ، خانوادش آبادان هستن و خودش با برادرش تو تهران زندگی میکنه و توی یه مدرسه غیر انتفاعی هم تدریس میکنه . 5 تا خواهر و برادر داره و فرزند سوم خونوادس و 24 سالشه و رشته ی ادبیات درس می خونه . یه پسر اهوازی به نام پویا همسایه رییس ساراست. رییس سارا بهروز شوهر خواهر صمیمی ترین دوست و همکار ساراست و …
قسمتی از متن رمان جام جم
مردی از یک در در همان نزدیکی بیرون آمد و گفت: خانم شمس ! زود باشید بیاید دیگه , می خوایم شروع کنیم. الان میام. به سوی مهسا بازگشت: من دیگه برم. به خاطر همه چیز ممنون موکدا سر تکان داد : نه من از تو ممنونم.
دستها را جدا کردند و سارا به راه افتاد.در آخرین لحظه پیش از ورود به استدیو مهسا با عجله گفت : موفق
باشی. و در بسته شد. سارا که روی صندلی نشست. همکار تازه اش خانم ربیعی لبخندی زد و گفت : استرس داری ؟
به همراه تکان دادن سر به آرامی پاسخ داد : یه کمی ! و نفس حبس شده اش را بیرون داد. خانم ربیعی دستش را روی دست سارا گذاشت و به گرمی فشار داد : مال اینه که بار اولته .ولی سعی کن به خودت فشار نیاری . واسه چی نگرانی ؟ خوبه که جلوی دوربین نیستی ! … توی رادیو لازم نیست نگران این باشی که نگاه کسی روی صورتته . خودت باش و فرض کن داری برای من صحبت می کنی .. هان ؟ سارا به آرامی دوباره سرش را تکان داد . و خانم ربیعی نیز لبخند دوباره اش را به همراه لحن شوخی به روی سارا پاشید :
شنیدم توی تست عالی بودی ؛ حالا ببینم اینجا چند مرده حلاجی ! سارا که با این حرف روحیه مضاعفی پیدا کرده بود , سعی کرد پاسخ دهد که این بار هر دو از از توی اتاق فرمان مخاطب قرار گرفتند : آماده این ؟ شروع می کنیم : 3- 2 – 1 ؛ و دست مردی که صحبت می کرد به سوی خانم ربیعی اشاره کرد . یک هفته از کار کردن سارا در رادیو می گذشت و مهسا پس از روز اول , که سارا کارش را با موفقیت به اتمام رساند و اضطراب را کنار گذاشت دیگر او را تا سازمان صدا و سیمای استان همراهی نکرد. و در نتیجه , به تدریج سارا برای خروج از محل کار , همقدم خانم ربیعی شد..