دانلود رمان جزای انتقام نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، جنایی
نویسنده رمان: شیرین کیومرثی
تعداد صفحات: 297
خلاصه رمان: رمان راجعبه یک دختر و پسر زخم خوردهست، دختر و پسری که چندین سال از بهترین سالهای عمرشون رو پر از سیاهی کردند فقط بهخاطر یک چیز؛ انتقام! این دو نفر دست در دست هم، در یک راه پر از فراز و نشیب قدم می گذراند؛ اما این ته داستان نیست… ته داستان تنها گرفتنِ انتقام نیست.
قسمتی از متن رمان جزای انتقام
از بين مردم رد شديم و رفتيم تو پارکينگ. گوشيم رو روشن کردم که همون لحظه زنگ خورد و با وصل تماس، صداي پر از هيجانش پيچيد تو گوشم: رسيديد؟ بيحوصله نگاهم رو بين ماشينها چرخوندم.ماشين کجاست؟ صداي نفس عميقش رو شنيدم. تو حياط فرودگاه، سوئيچش دست نگهبانيه. چشم هام رو بستم تا سرش داد نزنم. گفته بودي تو پارکينگه.
سريع شروع کرد به ماستمالي کردن. شرمنده، عجله داشتم نت… با اخم قطع کردم و چرخيدم سمت اون دوتا، کم تنش داشتم اين يکي هم اضافه شد.
تو حياطه. از پارکينگ فرودگاه که بينهايت بزرگ بود و کف و ديوارهاش به رنگ طوسي بود و تک و توک ماشين تو هر
جايگاه پارک شده بود خارج شديم و راه افتاديم سمت کيوسک نگهباني. فضاي بزرگ و خفقان آور پارکينگ طبقاتي
به حال بدم دامن ميزد و هر لحظه بيشتر معدهم به هم ميپيچيد؛ اما چارهاي جز تحمل نداشتم که البته رفتن تو
هواي آزاد کمي حالم رو بهتر کرده بود. بالاخره بعدِ کمي چونه زدن با پيرمرد بدعنق نگهبان، سوئيچ رو تحويل گرفتم و رفتيم سمت ماشين. نشستم پشت فرمون، از ماشينهاي شاسي بلند خوشم نمياومد. اِلين کنارم جا گرفت و نگاهم کرد: ميخواي من بشينم؟
با اخم سرم رو تکون دادم، حالم بهتر شده بود. روندم سمت آدرس، فقط ميخواستم زودتر برسم خونه. از ماشين پياده شديم و از راه سنگي رد شدم تا رسيدم به سينا که جلوي در ورودي ايستاده بود. با لبخند چند تا پله رو اومد پايين و دستش رو برام باز کرد. يه نگاه به دستهاش کردم. بدون اين که تکوني به خودم بدم گفتم: تغيير نکردي. با خنده دستهاش رو انداخت.