دانلود رمان جنگ با سرنوشت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، طنز
نویسنده رمان: ghazal_f_h
تعداد صفحات: 43
خلاصه رمان: مایا دختری از دیار فقر تنهایی دختری متفاوت دختری مثل ما کامل نیست دختری ازدار دنیا یه
پدر داره که برای نجات خودش پدرشو از دست میده
خوشحال میشم تو این رمان متفاوت همراه ڪنین
قسمتی از متن رمان جنگ با سرنوشت
اتوش کردم نهار مو خوردم از بیکار داشتم میمردم به دست لباس گرفتم رفتم حمام چون موهام پرپشت بلند بود سخت بود شستنش بدبختانه موهام زیاد از حد لخت بود همیشه آرزو داشتم مثل موهایی دختر زری خانم طناز موهام فرفری باشه اون عاشق موهای من بود و من عاشق موهاش به زمانی باهم رفیقایی صمیمی بودیم تا اون روزی ک هورمونایی کار داد دستم وقتی ۱۳ سالم بود این مشکل بروز داد خودشو دکتر گفته بود من به ترسنم و این بود شروع تنهای ام
موهامو با یه شال بستم سشوار نداشتم ک ازش استفاده کنم
یه دونه از تیشرتامو پوشیدم باید مانتوهایی قبلیمو که کلا دو تا بود گاهی اوقات میپوشید مو تنگ میکردم نمیتونستم پولارو برای چیزایی بیخودی خرج کنم با پرسو جو به خیاطی پیدا کردم حدودا نیم ساعت طول کشید تا تنگش کنه دوتا مانتو رو خیلی اندامم خوب شده بود بیشتر از اون چه که تصور میکردم بعد از حساب کردن به سمت نون وایی رفتم ۵ تا نون لواش خریدم بعدش به سمت سوپر مارکت رفتم یکم خرتو پرت برای صبحانه خریدم به سمت آلونکم رفتم خیلی خسته بودم…
بعد از خوردن حاضری لحافمو پهن کردم با گوشیم زنگ کوک کردمو خوابیدم ۷ صبح باید کارگاه میبودم ساعت شیش بود ک من بیدار شدم صبحانم و خوردم موهامو برس کشیدم لباسمو پوشیدم چون زیاد کاراگاه از اینجا دور نبود ساعت ۶:۵۰ دقیقه حرکت کردم سر ساعت ۷ تو کاراگاه بودم یکی از زنا بهم طرز دوخت رو یاد داد اینکه تازه کار بودم اون روز تا پایان ساعت به همون اندازه ک باید میدوختم دوخت کردم تو کارم اشتباه زیاد داشتم ک همون خانمه گفته بود چندروز دیگه درست میشه روزا همینطور میگذشت تا روزی ک آقایی موسوی صاحبکارم گفت باید برای اندازه گیری برم تهران