رمان جهنم بی همتا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: زهرا غنی آبادی
تعداد صفحات: 2495
خلاصه رمان: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی برای انتقام این مرد شیطانی شده…. مردی که قراره برای آتش کشاندن زندگی مهری خودش را مقابل تمام فامیل و نامزد نبات عاشق و شیفته اش نشان بدهد…
قسمتی از متن رمان جهنم بی همتا
بعد الان واقعا توقع داره من بهش دست بدم؟؟ یعنی نسترن تا حالا بهش دست داده؟ خب اره اون با من فرق داره!! از جایم بلند شدم ، نگاه بی حالتم روی دست و چهره ی
گرمش چرخید خوشبختم جوابی که به دست در هوا مانده اش ندادم پایین آوردش دست به سمت کوله ام ،بردم عمرا یک در صد از حرف هایی که در سرم می گذشت را بهش نمی گفتم کیفم را سعی کردم روی کولم بیندازم همچنین فقط میتونم اسمتون را بدونم؟ نخیر نمیشه همین به کارم مونده!!
احساس میکردم تمام دانشجوهای دیگه دارن به ما نگاه میکنن، کف دستم عرق کرده بود و پشت گردنم سنگین شده بود، کوتاه و تند نگاهش ،کردم عین ادمهای مرد ندیده هول شده بودم! به درک که خوشگله به درک که نسترن انقدر ازش تعریف کرده که ناخوداگاه کراش من و هستی هم شده به درک که تا حالا هیچ پسری اسمم را نپرسیده لبان به هم چسبیده ام به سختی از هم باز شد کامروا هستم لقمه ام را از روی میز چنگ زدم و سریع چرخیدم…
که با صدای تق کوتاهی نگاهم به پشت برگشت، خب برخورد کیفم با لیوان کاغذی و پخش ابش روی میز اتفاق خاصی
نبود!! اما حس شرم و مسخرگی جلوی او اجازه نداد دوباره ببینمش و با قدم هایی تند از آنجا دور شدم پیام تازه ارسال شده ی هستی را خواندم کی میرسی ؟ » در حالی که مقنعه ام را تکان میدادم تا کمی هوای خنک ایجاد شود و من را از خفگی و گرمازدگی داخل اتوبوس نجات دهد، تایپ کردم
«تا نیم ساعت دیگه» پیامهای مامان را چک کردم به در خواستم که گفته اورد باشه ای کوتاه گفته بود. لباس