دانلود رمان رمان حالم خوش نیست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: مهسا محمدی
تعداد صفحات: 463
خلاصه رمان: راجب دختری به اسم ناهید که خانواده اش از وضع مالی بدی برخوردارند؛ باباش از کار افتاده است و ناهید مجبوره نون آوره خونه بشه..یه روز صبح که از خونه می زنه بیرون بره سرکار پاش میره تو جوی آب و کفشش و گم می کنه همین طور که زانوی غم به بغل گرفته چشمش می افته به یک جفت دمپایی، ناچار اون ها رو میپوشه و میره سرکارش چون اگه دیر برسه اخراجش میکنند و به علت نداشتن ضامن نمیتونه جایی کار پیدا کنه..
قسمتی از متن رمان حالم خوش نیست
اون روز ها با تمام خوشی ها و ناخوشی هاش به اتمام رسید و مادر شعبان به رحمت خدا رفت ، هممون حسابی غصه دار شدیم و شعبان برای مادرش مراسمی در خور خانوادش ترتیب داد ، اون موقع دیگه شهریار و مظاهر تقریبا بزرگ شده بودند و خیلی به هم عادت کرده بودند البته دعوا های گاه و بی گاهشون هم جایگاه خودشون و داشتن چند سال از مرگ مادر شعبان می گذشت و هر جفت پسر ها برای خودشون مردی شده بودند ؛
هر کدوم رویای خاص خودشون و تو سرشون داشتن ولی همیشه به شعبان متکی بودند ، نبود روزی که این بچه ها به تکونی به خودشون بدن و سراغ کاری برن … شعبان همیشه هواشون و داشت و تو هر زمینه ای پشتشون بود ، من متوجه بودم که این ها به شدت وابسته شعبانن و در واقع هیچ کاری از دستشون بر نمیاد ، حتی حاضر نبودن برن دانشگاه و درس بخونن همش به خاطر اصرار های مکرر شعبان بود و من چه قدر بابت این کارش ازش ممنونم چون همیشه دلم می خواست حداقل بچم درسش و بخونه ….
شعبان با اصرار های من برای قطع کردن پول تو جیبیشون جری شد و با حالتی جدی ازشون خواست تا به تکونی به خودشون بدن شهریار من لااقل به فکر بود و همیشه به من می گفت که زندگی همیشه با یه فرمون جلو نمی رها منم به اندازه اون دلم می خواست پیشرفت کنه و کار و بار خودش و داشته باشه ، درسته شعبان همیشه هواش و داشت اما مگه اون پیرمرد همیشه قرار بود باشه ؟ شهریار از حرف های شعبان سوء برداشت کرد و با بی انصافی تمام زحمت هایی که شعبان براش کشیده بود و نادیده گرفت و از خونه گذاشت رفت ؛ چقدر خون گریه کردم و از تصمیمم پشیمون شدم اما پشیمونی هیچ فایده ای نداشت شهریارم رفته بود