دانلود رمان خارج از رحم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: دینه دار
تعداد صفحات: 143
خلاصه رمان: اینکه با پدر و مادرت متفاوت باشی، سخت است. سختتر از آن، متفاوتبودن با تمام آدمهای اطرافت است. در این میان، جالب این است که نزدیکشدن به کسی که مثل توست هم راحت نباشد!
قسمتی از متن رمان خارج از رحم
مرا پشت در گذاشت و در را بست. باور نمیکردم که مرا به خاطر مطلقه بودنم، سیاه بخت دانسته و از اتاقی که جسد حاجی ننه ام در آن بود، بیرون کنند. به این فکر میکردم که در جوابشان چه میتوانستم بگویم؟ سرمای حیاط ناگهان در تنم نفوذ کرد. شال را مثل این که تنها دارایی ام باشد، دور خود پیچیدم و با قدم های آهسته، سمت پله ها رفتم. درهم و اخم آلود بودم و تصمیم داشتم به خانه خودمان بروم؛ اما از سگ و گرگهای دشت میترسیدم.
حس میکردم که زوزه شان را حتی از پشت کوه هایی که روستا را احاطه کرده بودند هم می توانستم بشنوم. صدای گریه ها و مویه ها به هم آمیخته بود و من بلا تکلیف در حیاط عقب و جلو میکردم. ناگهان صدای بوق ماشینی را شنیدم. ماشین پسرِ پدرخوانده ی حاجی ننه بود که از هر سه ماشین موجود در روستا، گرانتر و بزرگتر بود. صدای بوقش را میشناختم.
چقدر شبی که به عقد پسرش درآمدم، بوق زده بود و منِ پانزده ساله، چقدر سرِ کیف آمده… بودم. چندین مرد با پچ پچ هایشان پشت در ایستادند و از همان جا با لهجه ی غلیظ محلی، گفتند: صاحب خونه؟ تابوت رو آوردیم. در را باز کردم و ده مرد با تابوتی خالی، بر دوش وارد خانه شدند. برای همه سر تکان دادم و چندتایشان که نوه های حاجی ننه و
پسرخاله هایم بودند، تسلیت گفتند.