دانلود رمان خوابی از جنس مرگ نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، تخیلی، فانتزی
نویسنده رمان: رها صفائی
تعداد صفحات: ۵۰۹
خلاصه رمان: گاهی وقتها؛ دنیای ما از اون چیزی که فکر میکنیم بزرگتر و پیچیده تره. حتی امکان اینکه چیزی ورای اونی که میبینیم باشه. مثلا اینکه غیر از این زمین خاکی، جای دیگهای هم باشه که آدماش زمین تا آسمون با ما آ دمای معمولی فرق دارن. ما این دنیا رو نمیبینیم، نمیتونیم توش پا بزاریم،، با آدماش ارتباط برقرار کنیم! ولی بعضی از اونوریا میتونن بین ما باشن و ما نفهمیم…!!
قسمتی از متن رمان خوابی از جنس مرگ
نه، نه به من نزدیک نشین لعنتیا، دست از سرم بردارین. صداها توی گوشم میپیچید، مثل سوت قطار، داشتن ذهنم رو میخوردن. مدام جمله هاتکرار میشد. تو متعلق به مایی به ما، جای تو اینجاست، به ما بپیوند، خودت رو کامل کن. از خواب پریدم. روی تخت نشستم و به فضای تاریک پیش روم خیره شدم. خیسی پیراهنم از عرق، روی تنم سنگینی میکرد. دستی به صورتم کشیدم و خودم رو روی تخت انداختم دوباره، به سقف خیره شدم.
خدایا بس نبود ای همه کابوس؟ دیگه خسته شدم از این همه شب بیداری بی موقع، دیگه توانش رو نداشتم. از جام بلند شدم و به طرف آشپزخونه رفتم. لیوانی آب از توی یخچال برداشتم و به جا سر کشیدم. خنکای آب تن ملتهبم رو کمی آروم کرد. لیوان رو روی سینک گذاشتم و به اتاق برگشتم. خودم رو روی تخت انداختم و پلکهایم رو بستم. اما هر کاری کردم خوابم نبرد. ناچار گوشیم رو برداشتم و یه آهنگ با هندزفری گوش دادم.
چشمهام رو بستم سعی کردم بخوابم. اما مگه فکر این کابوسای لعنتی میذاشت هر روز بیشتر و بیشتر میشد. احساس میکردم هر چقدر به تولد 18 سالگیم نزدیکتر میشم، شدت و وحشت کابوس ها بیشتر میشه. دو ماه دیگه تولدم بود و من بیشتر شدن کابوسها وحشت داشتم. نمیدونستم معنیش چیه و این بیشتر اذیتم میکرد. اصلا حس خوبی نداشتم، آرامشی که قبال داشتم الان مدت ها بود که گم شده بود و من سردرگم دنبال پیدا کردن جواب سواالم بودم.