دانلود رمان خونه باغ نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی، اجباری، طنز
نویسنده رمان: زهرا.م
تعداد صفحات: 286
خلاصه رمان: محیا که از گروه دیوونه و خلافکاری در حال شکنجه و تکه تکه کردن مردم فیلم گرفته بود مجبور به فرار به شهری دیگه ای و صیغه شدن با محسن میشه و…
قسمتی از متن رمان خونه باغ
پوزخندی زد و گفت : با چند بار بالا و پایین رفتن زانوهات طوریشون نمیشن . شونه ای بالا انداختم : از اونجایی که بدن منه پس من تصمیم میگیرم که به چه نحوی ازش نگهداری کنم . دستی به شقیقه هاش کشید . مطمئن هیچکس تا این اندازه روی مخ این مرد راه نرفته و زنده نمونده . یهو با صدای بلند مردی رو صدا زد : ارماااااان !؟ همون مرده سراسیمه دویید سمتمون . خسرو با عصبانیت به من خیره شد اما روبه مرده گفت : یکی از اتاقای پایینو براش حاضر کنید .
اتاقش دوربین داشته باشه و مستقیم متصل به گوشی من باشه . خارج ار اتاق همیشه با دونفر مواظبش باشن و از جلوی چشماشون کنار نره . حق دسترسی یا داشتن هیچ وسیله خطرناکی رو هم نداره . دست از پا خطا مرد بهم خبر بدین . مرده : چشم خسرو خان . با پوزخند سردی به خسرو خیره بودم . اونم بعد از تموم شدن حرفاش رفت و کلا رفت بیرون . آرمان بدون اینکه از پیشم جم بخوره با گوشی مشغول صحبت بود و دستور جابه جای وسایل و تمیز کردن اتاق و … ارو میداد
و به بادیگاردای جدید شیفتشون و نحوه نگهداری و مواظبت از پمن رو براشون توضیح می داد . حدودا یک ساعتی طول کشید تا اتاق امادع بشه . وارد اتاق شدم . چیزی شبیه به اتاقای مهمان هتل ها داشت . به اتاق ساده . یاد حرف خسرو افتادم که گفت دیزاین اون اتاق و دریاش اختصاصی برای خودم بود . لباسام رو با لباسای جدیدی که تو کمد ها قرار داده شده بودند عوض کردن . کتاب داستانم رو برداشتم و مشغول خوندن شدم و سعی کردم که فراموش کنم امروز چه اتفاقی بین من و این ملعون افتاده .