باغ استور
دانلود رمان و داستان کوتاه ☀️ اپلیکیشن رمان

دانلود رمان خون بهای عشق به قلم زهره شعر باف با لینک مستقیم

دانلود رمان خون بهای عشق نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا

موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهره شعر باف
تعداد صفحات: 693

رمان خون بهای عشق

خلاصه رمان: من دخترکی هستم از جنس حوا همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت. همانی که مکار ریاکار میخوانی اش. من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار. تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد. این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام. دختر قسم خورد برای نابود من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام

قسمتی از متن رمان خون بهای عشق

ماشینم رو گوشه ای از خیابون پارک کردم و ازش پیاده شدم.همون طور که به صندلی تکیه داده بودم عینک آفتابی ام رو از روی چشمم برداشتم و از ماشین پیاده شدم. آروم به طرف ویلا حرکت کردم. وقتی به در رسیدم آیفون رو فشار دادم که چند دقیقه نگذشته بود که بدون کوچکترین پرسشی در ویلا باز شد. به داخل قدم برداشتم.تک تک نگهبان ها یکی پس از دیگری بهم سلام می دادن که من با همون اخم آشنا و همیشگی به تکون دادن سرم اکتفا کردم.

شهاب روی تراس ایستاده بود و نظاره گر من بود. شهاب سر نگهبان و دست راست عموجان بود.از بقیه نگهبان ها جَوان تر اما صد البته زبل تر وفادارتر بود.به همون دلیل عموجان اعتماد زیادی به این پسر داشت. وقتی به شهاب رسیدم بهم سلام کرد که آروم جوابش رو دادم. عموجان داخل شهاب؟ شهاب سرش رو تکون داد و گفت:آره منتظرته. بدون هیچ حرف اضافه ای داخل شدم. عمو با همون ابهت همیشگی و نفس گیرش پشت میز کارش نشسته بود و درحالی که نگاهم به پیپ طلایی رنگش در

سلام عموجان سرش رو بلند کرد با دیدن من لبخند کم رنگی زد و گفت:سلام عزیزم خوش اومدی بیا بشین. دستی به صورتم کشیدم و گفتم:با من کاری داشتید که گفتید آب دستمه زمین بذارم بیام اینجا؟
عموجان عینکش رو در آورد و گفت:عجله نکن وقت واسه حرف زدن زیاده فعال بگو ببینم چی می خوری؟
نگاهی به پارکت کف اتاق انداختم گفتم:همون همیشگی. عموجان خنده ای کرد و گفت:آی آی بازم یه قهوه تلخ با طعم گس.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
من دخترکی هستم از جنس حوا همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت. همانی که مکار ریاکار میخوانی اش. من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار. تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد. این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام. دختر قسم خورد برای نابود من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام
مشخصات کتاب
  • نام کتاب: رمان خون بهای عشق
  • ژانر: عاشقانه، اجتماعی
  • نویسنده: زهره شعر باف
  • ویراستار: باغ استور
  • تعداد صفحات: ۶۹۳
  • 855 روز پيش
  • admin
  • 228 بازدید
لینک کوتاه مطلب:
ورود کاربران

تبلیغات متنی
درباره سایت
باغ استور: سایت اول رمان استور در گوگل از باغ است، دانلود رمان از اپلیکیشن و آپ باغ استور با کد تخفیف ویژه از بزرگترین باغ رمان ایران، دانلود رمان جدید از سایت فروش رمان باغ استور، کتاب رمان های عاشقانه برای آیفون و اندروید، Pdf/Apk
آخرین نظرات
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " باغ استور " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.