دانلود رمان خون بهای عشق نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهره شعر باف
تعداد صفحات: ۷۵۱
خلاصه رمان: من دخترکی هستم از جنس حوا همان کسی که آدم برای لبخندش بهشت را فروخت. همانی که مکار ریاکار میخوانی اش. من کسی بودم رام نشدنی که با نامردی ات عجیب آرام شدم در دست روزگار. تو صیادی بودی من مادیانی سرکش،تازیانه ی نامردی ات عجیب زمین گیرم کرد. این را بدان که من در دست روزگار عروسکی بودم که مرگ تدریجی اش یک بازی بود. دختری از جنس سنگ غرور از جنس انتقام. دختر قسم خورد برای نابودی من دختری ام که کمر به قتل عشق بسته ام
قسمتی از متن رمان خون بهای عشق
آروم به طرف ویلا حرکت کردم.وقتی به در رسیییدم آیفون رو فشار دادم که چند دقیقه نگذشته بود که بدون کوچکترین پرسشی در ویلا باز شد. به داخل قدم بردا شتم.تک تک نگهبان ها یکی پس از دیگری بهم سلام می
دادن که من با همون اخم آشنا و همیشگی به تکون دادن سرم اکتفا کردم. شهاب روی تراس ایستاده بود و نظاره گر من بود. وان تراما شهاب سرنگهبان و دست راست عموجان بود.از بقیه نگهبان ها صد البته زبل تر وفادارتر بود.به همون دلیل عموجان اعتماد زیادی به این پسر
داشت.
وقتی به شهاب رسیدم بهم سلام کرد که آروم جواب رو دادم….عموجان داخل شهاب؟شهاب سرش رو تکون داد و گفت:آره منتظرته. بدون هیچ حرف اضافه ای داخل شدم. عمو با همون ابهت همی شگی و نفس گیرش پشت میز کارش نشسته بود و درحالی که نگاهم به پیپ طلا یی رنگ در حال در بین انگشت بود بهش سلام کردم. سلام عموجان سییرش رو بلند کرد با دیدن من لبخند کم رنگی زد و گفت:سلام عزیزم خوش اومدی بیا بشین.
دستی به صورتم ک شیدم و گفتم:با من کاری دا شتید که گفتید آب د ستمه زمین بذارم بیام اینآا؟