دانلود رمان دخترک نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: نرگس صرافیان طوفان
تعداد صفحات: 557
خلاصه رمان: دلم برایِ دخترکِ درونم تنگ شده دخترکی که بایک لواشک و عروسک ، ذوق می کرد یا دغدغه ی روزانه اش ، رنگِ لاکِ ناخون هایش بود همان دخترکی که خنده هایش ؛ کودکانه و نگاهش ؛ دلنشین بود دخترکی که معصومیتش را ، از راه رفتنش می شد تماشا کرد گاهی دلم از قوی بودنم می گیرد دلم میخواهد دوباره همان دخترک ظریفی باشم که با یک نگاه ، می شکست … اما نه از درون صدای شکستنش را بغض می کرد ، و با اشک هایِ دانه دانه اش ، دل دنیا را می لرزاند
قسمتی از متن رمان دخترک
از جام بلند شدم و قدمی به سمت جلو برداشتم تا بتونم از روی تراس خیابون رو ببینم. هین بلندی از روی ترس کشیدم و لیوان از دستم افتاد و هزار تیکه شد.سرازیر شدن قطره های عرق سرد روی بدنم رو میتونستم حس کنم. دستام میلرزید و پاهام سست شده بود. شادی سراسیمه اومد تراس و گفت: آوا؟ آوا خوبی؟ نمیدونم صدام اومد بیرون فقط خواستم بهش بگم که نیاد جلو خرده شیشه هست. شادی: چی شده آوا؟چرا رنگت پریده؟ زبونم نمیچرخید که حرف بزنم قفل شده بود.شادی از دستم گرفت شادی: دستات یخ کردن
منو آورد داخل خونه و روی مبل نشوند و خودش رفت تو آشپزخونه و کمی بعد با لیوان آب برگشت لیوان رو گرفت سمت لبم و بهم گفت:بخور اولین قلپ رو که خوردم فهمیدم آب قند آورده برام تا فشار افتادم به حالت نرمالش برگرده
شادی:بهتری؟سرمو به نشونه آره تکون دادم شادی:نمیخوای بگی که چی شد؟ از جام بلند شدم و راه اتاقم رو پیش گرفتم.شادی خوب میدونست که تا خودم نخوام که حرف بزنم نمیتونه ازم حرف بکشه برای همین دیگه چیزی نگفت و گذاشت تنها باشم.دستمو گذاشتم روی قلبم هنوزم تند میزد.
نمیدونم خواب بود یا بیداری ولی دیدمش درست مثل اون سالها لبخند کثیفی بر لب داشت