دانلود رمان همه هستی من نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: دختر خورشید
تعداد صفحات: ۲۴۸
خلاصه رمان: زندگی یعنی من، زندگی یعنی تو،زندگی یعنی ما ، و یکی گشتن با همه ی آنچه که هست، مثل دریا با رود،مثل آتش با دود و خدا را دیدن ، واز او پرسیدن، راز این عشق که می سوزاند، همه ی هستی منرا هر دم…
قسمتی از متن رمان همه هستی من
دستی بدبخت نکن…مانی وحروم نکنین…اگه تواین خونه به این بزرگی اضافیه بیادخونه من قدمش روتخم چشممه ولی اینقدرعجله نکنین…اگه آینده مانی براتون مهمه تباهش نکنین سپس باعصبانیت ازآشپزخانه خارج شدوفروغ رابادنیایی از چراوتردیدتنهاگذاشت وبه حیاط رفت. پیروزهم به دنبالش به حیاط رفت وکنارش روی نیمکت نشست وپرسید:چی شده؟حالت خوبه؟ مهرداد: آره خوبم
پیروز:بامامان صحبت کردی؟ مهرداد:آره…میگه الا و بالا پریسا…انگارقحطی دختراومده وهمین یکی ازآسمون پرت شده پایین. پیروز:همه چیزوبه مامان گفتی؟
مهرداد:نه پیروز:چرا؟ مهرداد:پریسامثل دخترش میمونه چی برم بهش بگم؟ پیروز:اصلا…اصلا…شایداشتباه کردی مهرداد:اشتباه مال دوباراول بود…وقتی تعقیبش کردم وقتی بااین چشم های کورشدم دیدمش که رفت تواون مهمونیهایی که…استغفرالله…وسرش رامیان دستهایش گرفت…
پیروزنفس عمیقی کشیدوگفت:بیابه مانی بگو مهرداد: میترسم پیروز…میترسم…اگه واقعاپریسا رودوست داشته باشه اگه واقعاعاشقش باشه اگه بفهمه داغون میشه…خردمیشه پیروز:خوب بااحمدخان صحبت کن
مهرداد:خودمم همین قصدوداشتم…فردامیرم شرکت
فقط دعاکن ختم به خیربشه…سپس آه بلندی کشید.
پیروز:دیگه چراآه میکشی؟ مهرداد:بدجورنگران مانیم… روزایی که خودم داشتم یادم نرفته…تازه پرستوصادقانه بهم گفت:دوستم نداره ورفت پی زندگیش…ولی بازم چقدرخودخوری میکردم چقدرشکسته شده بودم اما پریساداره خیانت میکنه توروش
میگه دوست دارم اماپشت سرش هزارتاغلط دیگه میکنه
مانی اگه بفهمه اگه یه بالیی سرخودش بیاره…وای خدا… حتی فکرشم موروبه تنم سیخ میکنه. پیروز:آخه چراچرند میگی مانی پسرعاقلیه مهرداد:پیروزمگه من نبودم؟سپس باتمسخرادامه داد: جراح قلب وعروق بابیست وهشت سال سن داشتم خودکشی میکردم. یادت رفته؟مانی که هنوزخیلی بچه است. پیروز: شاید پریسا بعد ازازدواج دست ازاین کاراش برداشت