دانلود رمان دربند او اما آزاد نسخه کامل پی دی اف، اندروید،آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، انتقامی
نویسنده رمان: رویا احمدیان
تعداد صفحات: 474
خلاصه رمان: از زندگی پسری ۲۵ ساله به نام وفا، پسری عیاش و خوش گذران که قدر دختری که عاشقانه دوستش داشت را نداست و با یک اختلاف بچه گانه راهشان از هم جدا شد و هما از سر لجبازی با پسر عمویش ازدواج کرد و اکنون بعد از چند سال …
قسمتی از متن رمان دربند او اما آزاد
سرم را درمانده به دیوار تکیه داده و با چشمانی گریان و لبانی از شدت بغض لرزان به چشمان عسلی و شرمنده اش چشم می دوزم. ناخداگاه دستم روی شکمم لغزید و لب گزیدم. دستش را به کمک زانوی خم شده اش حائل سرش کرد و خسته تر از قبل نگاهم می کند. لب روی هم می فشارم تا هق هق گریه ام بلند نشود و رسوایم نکند که چقدر غم در خانه دلم آوار گشته و چقدر می سوزد. هردو مقصریم! هردو باید خجالت زده و مایوس باشیم! هردو لیاقت مان این شرمساری و سر شکستی است.
آهی عمیق می کشد که سینه اش به شدت بالا و پایین می شود و داغ جگر مراهم تازه می کند. صدای آرامش به گوشم می رسد. -غم آخرمون باشه… چشمانم را پر درد می بندم که چند قطره اشک از چشمانم می ریزد و گونه های تب کرده ام را بیش از پیش می سوزاند. متوجه بلند شدنش که می شوم، پلکهای متورمم را به آرامی می گشایم و به قامت نسبتا بلندش چشم می دوزم. نگاهش گریزان است و کمرش خم. دستش را سویم دراز می کند…. – باید بریم دیر شد.
سرم را چند بار پیاپی اما آرام به دیوار می کوبم و بلاخره لب به سخن می گشایم…. -چطور دلت اومد!؟ آب دهانش را پر صدا قورت می دهد…. -من مقصر نبودم. لب می گزم و گوشه مانتویم مشکی ام را در مشتم مچاله می کنم. -مقصری… نه تنها تو، منم مقصرم…دوباره به اجبار روی زمین خاکی زانو زد و نگاه روشن و غمگینش را به چشمانم قرض داد…. -من فقط بعد از چند سال خودخوری و عذاب خواستم باید ها رو بهش بفهمونم… خواستم از خواب چند سالش بیدار بشه و من بدبختم از عذاب خلاص!