دانلود رمان در برابر باد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی-عاشقانه
نویسنده رمان: فرزانه تقدیری
تعداد صفحات: 613
خلاصه رمان: سوگل دختری کم سن و سال است که گرفتار عشقی ویران کننده می شود. اما در برابر مشکلاتش ایستاده و عشق را دوست دارد…
قسمتی از متن رمان در برابر باد
جوابی نشنیدم و رفتم توی اتاق در را بستم و کلید را از زیر تشک بیرون آوردم و بهش نگریستم ، لبخندی بر لب نشاندم و دوباره همان جا پنهانش کردم و خوابیدم ، حس می کردم گنجی گرانبها را زیر تشکم پنهان کرده ام احساس بهتری بیدار شدم . بعد از شستن دست و صورتم برای آماده کردن – آشپزخانه رفتم . در یخچال را گشودم دلم میل خامه کرده بود و خامه تصمیم گرفتم صبحانه ای مفصل بخورم . در یخچال را بستم . سریع مانتو و روسری ام را پوشیدم
کلید را برداشتم وقتی در را گشودم یک لحظه آشوب افتاد ، یعنی ارزشش رو داره ؟ اگه یاشار بفهمه چی ؟ نه ، هیچ اشکالی تازه ، مگه من دارم چی کار می کنم ! اما اگه یاشار بفهمه خیلی بد . اما اگر نمی رفتم همه می شد . نه پشیمان شدم و خواستم بروم داخل و در دیروز ، غصه ی این را می خوردم که چرا نرفتم و به خاطر خوردن خامه و صبحانه ای مفصل بلکه نداشتم زندانی باشم . شاید هم به خاطر خوردن باشد ، بالاخره حامله ام باید بخورم و تغذیه شوم . حال و هوایی تازه کنم و دوست بالاخره تصمیمم را گرفتم در را گشودم و به سمت سوپرمارکت راه افتادم
در حالی که اضطراب داشتم و دایم به اطرافم می نگریستم هر بار از خودم می پرسیدم نکند یاشار یک لحظه به خانه برگردد و همه چیز را بفهمد یا این که همسایه ای مرا ببیند . بعد به خود نهیب می زدم که اگر بخواهم این فکرها را کنم پس همان بهتر که توی خانه بنشینم . وارد سوپرمارکت شدم و هر چه میلم می کشید خریدم از چیپس و پفک تا مواد خوراکی دیگر ، خنده ام گرفته بود انگار نخورده ها می دانستم اگر به یاشار برای خرید این می گفتم دریغ نمی کرد و برایم می خرید اما در این شرایط ، گاه به خرید بروم . برایم با خوشحالی : رگشتم در را فقل کردم و نفس عمیقی کشیدم و با خنده گفتم : دیدی کاری نداشت !