دانلود رمان دیوانه ها نمی خندند نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_پلیسی
نویسنده رمان: کلاله قربانی
تعداد صفحات: 178
خلاصه رمان: آماتیس قصه ی ما… نه ، نه! ببخشید! واقعیت ما. یه دختره مثل من و تو. با یه تفاوت بزرگ!آماتیس یه تجربه ی بد تو زندگی ش داشته. تفاوتی که نتونسته بگه. تجربه ای که نمیخواد تجربه ش کنه.وقتی وارد دانشگاه می شه زندگی ش وارد یه مسیر تازه می شه. آماتیس ناخواسته وارد یه بازی بد میشه. بازی ای که ممکنه جونش رو هم بخطر بندازه. یه مسیر ناخواسته. با کلی دیوونه های عاقل! با کلی خون پاک! و با کلی خطر شیرین! و خنده های دردناک!
قسمتی از متن رمان دیوانه ها نمی خندند
یعنی از حرص می خواستم بمیرم … با عصبانیت به پرشیای مشکی که رد شده بود نگاه کردم … داشتم فکر می کردم چه فحشی باید تو دلم بهش بدم که دنده عقب گرفت و برگشت … متعجب دیدم که بارمانه … شیشه رو داد پایین و خیلی ریلکس نگامون کرد رومو با خشم ازش گرفتم و به ندا دوختم … ندا هنوز تو شوک بود و به خودش نگاه می کرد و مسلما به این فکر می کرد که با این سر و شکل چطوری باید خودمونو به انزلی برسونیم ؟؟؟ !
بارمان درو باز کرد و پیاده شد : شرمنده خانوما … باور کنید که مجله داشتم … ابرومو انداختم بالا : شنیدین می گن دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است ؟! این جمله بیشتر رو زبون پلیسا می چرخه خودشو از تک و تا ننداخته پلیسای راهنمای رانندگی درسته ؟! لبامو بهم فشردم … خب حالا پلیس راهنمای رانندگی با تاجا چه فرقی داره ؟! چشامو با حرص چرخوندم : بله درسته … به هر حال پلیس پلیه … ندا چشاشو ریز کرد : چرا هی حرف پلیسا رو می زنید ؟!
بارمان به من نگاه کرد تا ببینه چی می گم …منم خیلی عادی گفتم : هیچی هنوز رفتار پلیسای امروز یادم نرفته … ندا آهانی گفت و دوباره به خودش نگاه کرد … بارمانم سریع گفت : بفرمائید من می رسونمتون … سریع گفتم : نه ممنون … خودمون می ریم … ندا از بازوم بشگون گرفت و زیر گوشم گفت : چی می گی واسه خودت !؟ با این وضع کجا بریم ؟! بیا بریم تو لا اقل ماشینشو کثیف کنیم دلمون خنک شه …