دانلود رمان رستاخیز فرا میرسد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: فانتزی
نویسنده رمان: آرمتن آرین
تعداد صفحات: 123
خلاصه رمان: سومین داستان از این مجموعه است. نویسنده در این داستان به زندگی کوروش پرداخته است.
قسمتی از متن رمان رستاخیز فرا میرسد
ایوان گرد شد و پیچید رو به سوی ده هزار چراغ ! بهت زده نفس عمیقی کشیدم و به شهر زیر پایم چشم دوختم . حالا از فراز ایوان ، می دیدم که در شهری بزرگ با مردمان فراوان ، و جنب وجوش شبانهی آرام هستم ! در شهری بزرگ از روزگاری کهن … رودی نیز از کنار شهر می گذشت و به دوردست های دشت سرازیر میشد . زیر نور ماه و مشعلها ، شهر به رنگ زرد و سرخ و سیاه و سرمه ای بود . از یک ردیف پلهی سنگی بلند به باغ زیر کاخ فرود آمدیم .
در کنار مجسمه ای سنگی و بزرگ ، افسار دو اسب سپید و سیاه به دست سربازی با مو و ریش بلند بود . سرباز لباسی نارنجی و چین دار و بلند به تن داشت با نیزه ای هم قد خودش . مو و ریشش فرفری و روغنی بود طوری که زیر نور مشعلی که در دست مجسمه ی بزرگ بود میدرخشید . در واقع همهی مردانی که در کاخ یا بعدها در شهرها دیدم تقریباً به همین شکل ، خود را آراسته بودند . سرباز ، ما را که دید صاف ایستاد و دست چپ را به سوی دهانش برد و با سر تعظیمی کرد .
افسار اسب ها را به دست پسر همراهم داد و گفت : همانطور که فرمان داده بودید ، شاهزاده داریوش ! داریوش کوچک با جدیت ، اسبها را تحویل گرفت و با سر اجازهی مرخصی داد . سپس با یک خیز روی اسب سیاه پرید و به میان باغ تاخت . من هم سوار اسب سپید شدم و دنبالش رفتم . از میان درختان عطرآگین که گلهایشان تا روی زمین آویزان بود گذشتیم و حوض گرد بزرگی را پشت سر ذاشتیم و کمی بعد به دروازهی چوبی بزرگی رسیدیم . با دیدن ما ، سربازها به سرعت یکی از دو لتهی در را گشودند و داریوش حین خروج به آنها گفت…