دانلود رمان رنگ گل نسترن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، همخونه ای، اجباری
نویسنده رمان: زهرا رضا زاده
تعداد صفحات: 361
خلاصه رمان: مها شمس بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم در شرکتی به عنوان منشی رئیس مشغول کار میشود ولی از همان روز نخست به رئیس شرکت یعنی پدرام شمس دل میبازد ولی چون او توجهی به مها نشان نمی دهد تصمیم میگیرد با فرستادن گل ونامه های کوتاه به همراه ان بصورت ناشناس توجه او را به خود جلب کند ولی پدرام فکر میکند که گلها را دخترخاله اش که زمانی عشق او بوده و به عنوان ابراز پشیمانی فرستاده است و قتی خاله پدرام بخاطر تشابه فامیل مها با پدرام اشتباها فکر میکند انها با هم ازدواج کرده اند پدرام به مها پیشنهاد یک ازدواج صوری میدهد.
قسمتی از متن رمان رنگ گل نسترن
شانه از دستش به زمين افتاد از جا پريد و باناباوري گفت: واقعا؟!پس چرا وقتي من مي ايم نيست.مطمئني خودش است؟ اره به خدا تو مگر چقدر ديرتر از ما مي ايي از سه دقيقه هم كمتر است. باشد فردا من سر كوچه منتظر تو مي مانم تا با هم برگرديم.فقط واي بر تو اگر دروغ گفته باشي. پس از گفتن اين جمله روي برگرداند و با حالتي كه غرق در ابهام و عصبانيت بود از پله ها بالا رفت.
خيلي دلم مي خواست فردا با ما بيايد تا بفهمد دروغ نمي گويم و او هر روز همانجاست.شايد مي خواست وانمود كند كه اصلا متوجه حضورش نشده. فردا صبح مثل هميشه با هم به مدرسه رفتيم.با اين تفاوت كه مينو گرفته تر و عصبي تر از روزهاي قبل بود و من مي دانستم كه اين حالت از اثرات جريان روز گذشته است.
سركلاس افكارم مغشوش بود و از ازردن دختر دايي ام احساس پشيماني مي كردم. بعدازظهر در راه مراجعت به خانه سر كوچه كه رسيديم مينو شتابان به طرفمان امد و گفت:
از لرزش دستانش مي شد فهميد كه شديدا مظطرب و پريشان است و به همين دليل اين حرف را مي زند و گرنه ما اصلا خيلي وقت است منتظرتان هستم چرا دير كرديد. دير نكرده بوديم. با خود گفتم: خدا كند انجا نباشد و مينو فكر كند بهش دروغ گفتم.ان وقت وجدانم راحت مي شد ولي مثل هر روز همانجاي هميشگي
روي پله نشسته بود. به محض ديدنش مينو با حرص سر به عقب برگرداند و با غيظ طوري نگاهم كرد كه انگار يك مجرم را در مقابل خود مي بيند.
