رمان زلاتا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، معمایی
نویسنده رمان: گیسو خزان
تعداد صفحات: 3279
خلاصه رمان: داستان درباره پسریه که با هدف دزدی وارد یه عمارت سوخته می شه ولی تو زیر زمین اونجا به جای گنج یه دختر پیدا می کنه و یادش میاد که قبلا اون و یه جایی دیده! برای همین تصمیم می گیره……
قسمتی از متن رمان زلاتا
خیله خب ببین چند ساعت دیگه هوا روشن می شه.. به یه بهونه ای خونه رو خالی میکنم و میرم بالا.. بعدش یه فکر بهتر واسه جای زندگیمون میکنم خب؟ به جایی خیلی بهتر از اینجا.. یا حتی اون سوییتی که توش زندگی میکردی فقط باید یه کوچولو تحمل کنی و هرچی میگم گوش کنی اگه ببینم دختر خوبی نیستی و بیخودی جفتک میندازی دیگه هیچ کاری باهات ..ندارم خواستم در ادامه همون تهدید همیشگیم و به کار ببرم و بگم برت میگردونم عمارت ولی قبل
از اون به اندازه کافی از حرفام ترسیده بود و دیگه لزومی نداشت ادامه اش بدم زیون آدمیزاد خوب حالیش میشد و تا اینجا هم کاری نکرده بود که بخوام فکر کنم با نگه داشتنش تو دردسر بدی می افتم! دیگه چشمام داشت روی هم می افتاد از خستگی و باید زودتر خودم و به تخت خوابم میرسوندم من میرم تو هم بگیر بخوام فردا صبح میام سراغت خب؟ دیدم که دوباره چشماش خیس شد و لباش آویزون
ولی اینبار دیگه اهمیت ندادم دختره تو اون زیرزمین مخوف تنها زندگی میکرد حالا تا می خواستم ولش کنم واسه من ادا در می آورد و جلب ترحم می کرد. من که نمی تونستم شب و همینجا ور دلش بمونم. اگه میلاد پا می شد و میدید نیستم و فردا جلوی آقاجون ازم می پرسید کجا بودم چی جواب میدادم تا وقتی برگردم تو خونه این فکرا تو سرم بود ولی به محض دراز کشیدن روی تخت تصویر دو تا چشم سبز و خیس پشت پلکای بسته ام جون گرفت و اعصابم بهم ریخت شاید برای هرکسی مسخره به نظر می رسید ولی من نمی تونستم انتظار داشته باشم که اون دختر متناسب با سنش رفتار کنه…