دانلود رمان زمستان مالیخولیایی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: زهرا رئیسی
تعداد صفحات: 174
خلاصه رمان: داستان از نوجوونی کیمیا شروع میشه که داره کارای ماجراجویی جالبی رو برای ساختن یه اختراع خیلی جالب توی یه روستای کوچیک انجام میده.
زندگی شخصیه کیمیا به تنهایی جذابیت و گیرایی خاصی نداره …این خوده کیمیاس که به زندگیش معنی میده …با کارای خلاقانه اش و استفاده از استعدادش !
اون داره یه اختراع که خیلی براش مهمه رو توی یه کلبه ی قدیمی پایین تپه میسازه و امید داره که بتونه تا اومدن بهار ازش نگه داری کنه و وقتی تموم شد اونو بالای تپه آزمایش کنه …پایان خوش
قسمتی از متن رمان زمستان مالیخولیایی
خونه با صدای تالاپ روی کاشی ها پرش میکنه . چن تا حلبی به هم میخورن و روی کاشی ها غلطیده میشن .
تصور این که یه گله از مرده های قبرستونی که 50 متر باالتر از باغ پشت خونه است ، یهویی روی سرم حمله کنن نمیذاره 8 به بعد اون اطراف بپلکم . دستی توی موهام میکشم و با به یاد آوردن اون کاپشن بو گندوی پسرک حالت تهوع میگیرم . با عذای این که مجبورم فردا علاوه بر لباسا و موهام ، برس و روبالشی رو هم بشورم به خواب میرم .
صدای غیژ غیژ لوله ی آبگرمکن طبق روال همیشگی نمیذاره سکوت توی خونه حکم فرما بشه . اگه تا نیم ساعت دیگه خبری از اعضای خونه نشه ترس و دلهره از تاریکی و تنهایی ریشه ی منو از جا میزنه . از بچگی آدم مضطربی بودم اما بی دلیل هم نبوده . از جام بلند میشم تا پتوی بیشتری بیارم . توی کمد دیواری ، علاوه بر یه پتوی مسافرتی یه پتوی خیلی نرم و نو که یکی دو بار بیشتر استفاده هم نشده وجود داره . اون رو بیرون میارم .
از درون سردم پس برای خوردن یه قهوه یا چایی داغ به آشپز خونه میرم . انتظار ، بدترین حالت گذران شبه . فالکس قهوه رو به اتاقم میارم . حدود شیش تا جبه ی قند رو توی لیوانم میندازم . اون صدای آبگرمکن رفته به جاش میشه صدای تیک تاک ساعت و جیرجیرکا رو شنید الان نسبتا آرامش بیشتری دارم . با این که فلاکس قهوه رو خالی کردم و ساعت حدود دو بعد از نصفه شبه هنوز اضطراب دارم . نبود خونواده رو فاکتور بگیرم ، تنهایی ریشه مو از جا میکنه . تلفن خونه خرابه و راه دسترسی به اونا رو ندارم. بلند میشم و حوله مو برمیدارم تا به حموم برم