دانلود رمان زنانه می تازم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: فاطمه اشکو
تعداد صفحات: 396
خلاصه رمان: داستان درباره یه زن مطلقه است که یه بچه داره و به یه پسر کوچیک تر از خودش دل می بنده سرنوشت معلوم نیست چه چیزی براش رقم می زنه…
قسمتی از متن رمان زنانه می تازم
خانواده ی فرخی شامل چهار نفر میشن … یعنی بودن چون الان شدن سه نفر … سرپرست خانوادشون آقای فرخی بود که تو سنه ی درست نمیدونم چهل یا پنجاه سالگی بود که عمرش و داد به ملت ایران ، شهید شد ، رفت جبهه و با سینه ی شیمیایی خورده برگشت … شهربانو خیلی زیرو روش کرد اما خوب عمرش به دنیا نبود و خیلی زود با خونواده ش خداحافظی کرد و رفت مستقیم به بهشت ، رابطه شون با خانوم تمجیدی با همون شهربانوی خودمون عاشقانه و خالصانه بود…
یعنی اگه این دو رو با هم میدیدی از دور نور عشقشون تابش ترشح میکرد و شمام مستفید میشدی … اولین فرزندشون دختری بود به نام شایسته که بعد از گرفتن مدرک دیپلمش با به مردی که پدره آلمانی و مادره ایرانی داره ازدواج میکنه و میره آلمان ، شوهرش با حسام ، دوست خانوادگی ، شهربانو هم دانشگاهی بودن ، الانم فکر میکنم باید مدرکش رو گرفته باشه . با صدای مادرم دست از تعریف برداشت و با چشمکی از مادرم به خاطر آوردن شربت تشکر کرد
سمین : تو جیگره نابی هستی موندم چطور آقای امیری شمارو نمیبینه ! … با خنده ای رو به من ادامه داد : سمین : دروغ میگم پریچهر ؟ لبخندی زدم و تایید کردم ، حرف هایی که همیشه مادرم را به خودش امیدوار میکرد . احساس کردم تصمیم به نشستن دارد ، اما با با دیدن قیافه ی منتظره من برای شیندن حرفهای سمین و همچنین نگاه های خانوم امیری فرارکن سمين ترجیح داد برود و مارا تنها بگذارد . با رفتنش سمین منتظر ماند تا از او برای ادامه ی داستانش خواهش کنم ، با نگاهم قهقهه زد .