دانلود رمان زنهار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی، معمایی
نویسنده رمان: محدثه رجبی
تعداد صفحات: ۱۲۲۶
خلاصه رمان: زنهار یکی از مترادفهای کلمه ☆پناه☆ است دست لرزانم را رو دستگیره قدیمی گذاشتم. فشار کوچکی کافی بود تا در با صدایی باز شود. چشمهایم در محیط قدیمی کافه چرخید. به دنبالش بودم اما خوب میدانستم که هرچقدر جست و جو کنم، او دست نیافتنیتر میشود. آب دهانم را به سختی پایین دادم. سعی داشتم قدمی به سمت جلو بردارم اما قدمهایم سنگینی میکردند و مثل همیشه توانی در پاهایم حس نمیکردم. اولین بار نبود اما همیشه درست مثل اولین بار بود. همانقدر مضطرب، آشفته حال!
قسمتی از متن رمان زنهار
به یک باره ناپدید شد. ازکنارم، از لحظه هایم،رفت از زندگی ام بی آن که بدانم چرا؟! چرا سعی داشتی باشد که نیست؟ آنگونه باشد؟ چرایی آنکه صدای خواننده لبخند روی لبهایم نشاند. چشم از آن منظره بگرفتم، به صدای موزیک گوش سپردم. پاشه دوباره دست رسد ابر رو رس درختا گل های سپید”توی رسما مثل یه قوی قشنگ داره تاب میخوره شاخه نشسته تو حیاط توی کوچه های بید آدمک برف ها
صدای پای برفبار دیگه شور و شوق کودگ بار دیگه رقص دانه های برف”در حال و هوای خودم غرق شدم.
زدم. بریی خاطرات قبلیم، بریی دست و پا یم مشکلا ت امروز، خنده های دیروز و درگیر های امروز! سادگی
دیروز و امروز! صدای پیمان درگوشم تکرارشد. ” تو اون آدم سابق نیستی… دست دراز کردم و دوباره اسمش را روی شیشه بخار گرفته نوشتم و در لحظه با تمام قدرت، پاکش کردم.
من همان آدم سابقم. دستم باز هم پیش می رود تا نام
روی ایون همه نحسش را بنویسم. خواننده اوج گرفت:” پرنده ها خبر روزای روشن میارن میارن باید قالی یخ زده فردا که بیاد دوباره بوی شکوفه صدای مهربون باد و برف شاخه ها جییک جییک جوون میشن فردا هرکدوم از این پرنده ها