دانلود رمان ساغر و سامیار نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ناشناس
تعداد صفحات: 316
خلاصه رمان: نگاهی به دور ور خیابون می کنم ؛ خدا منو از دست این دختره بکشه اخه چرا سرکلاس گوش نمی دی که مجبور بشی جزوه ی منو بگیری من فردا چه خاکی به سرم بریزم تو همین گیر و ویر یه پسری از کنارم رد شد و تیکه ای انداخت اونم چه تیکه ای از خجالت سرخ میشم پسرا هم پسرای قدیم بی حیای بی نزاکت..
قسمتی از متن رمان ساغر و سامیار
سامیار مرد پولدار و عاشقی است که نمیتواند ساغر را فراموش کند… کمی اهل شعر و شاعری است و علارغم آرامش ظاهری درونش آشفته و پر تلاطم است …. سامیار پشت پنجره ایستاده و در حالی که با دستش پرده را کنار زده به خیابان نگاه میکند …صدای موسیقی کلاسیک آرام وعاشقانه ای از هوشمندعقیلی فضا را پر کرده است..(امشب دلم میخواد تا فردا بنوشم من …
زیباترین جامه هایم را بپوشم من ….) در حالی که به ساعتش نگاه میکند شروع به همسرایی با خواننده میکند….دوباره به خیابان نگاه میکند پیرمرد و پیرزنی که روی نیمکت نشسته اند توجه اش را جلب میکند ….پیرمرد کت اش را در می آورد و روی شانه های پیرزن می اندازد…سامیار لبخند کمرنگی میزند…و دوباره به ساعتش نگاه میکند…. وبعد به خیابان …..درهمین لحظه ساغر را میبیند که از ماشین اش پیاده میشود…..با دیدن او غمی تواًم با اشتیاق وجودش را پر میکند …
زیر لب شعری را زمزه میکند …. ندانم از پی چندین جفا که با من کرد……. نشان مهر وی اندر دلم چراست هنوز ؟ …. وبعد پنجره را میبندد و به سمت در میرود صدای زنگ در به گوش میرسد ..نفس عمیقی میکشد و در را باز میکند…. ساغر در آستانه در ظاهر میشود…بسیارشیک و مرتب است به محض دیدن سامیاریک لحظه چشمانش را میدزدد به آرامی سلام میکند …. سامیار : سلام عزیزم ….خوش اومدی …. و بعد با دستانش او را به داخل دعوت میکند….