دانلود رمان سال های بی کسی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: مریم جعفری
تعداد صفحات: 280
خلاصه رمان: داستان يك دختر كه با پسري كه به بدنامي توي فاميل مشهور بوده ازدواجي عاشقانه ميكنه و بعد از چندين سال با كمك پسره با خانواده آشتي ميكنند اونوقته كه دختر داستان اشتباه ميكنه و عاشقه دوست همسرش ميشه و به خاطره اين موضوع از شوهرش جدا ميشه و ازدواجي نافرجام با اون مرد ميكنه كه پس از رفتن مرد از ايران به تنهايي و بي كسي زن منجر ميشه…
قسمتی از متن رمان سال های بی کسی
هر کس با دیگری تند و خصمانه بود مادر که طی آن چند سال از گل بالاتر به بامی نگفته بود دانم به پای بامی می پیچید و شگفتا که بامی هم اعتراضی نمی کرد و فقط اطاعت می نمود و من به شدت از رویارویی با فرهاد می گریختم چرا که قسم خورده بود به محض دیدنم خون به پا کند . آن روزها روزهایی بود که برای رفتن از خانه لحظه شماری می کردم فقط نمی دانستم چگونه به کیانوش خبر دهم چرا که او برای انجام معاملاتش به قبرس رفته بود آیا باید به خانه اش تلفن می کردم و پیغام می گذاشتم ؟
تصمیم گرفتم صبر کنم تا او از سفر بازگردد به این امید که تا آن زمان تکلیف مان روشن شود ، ظاهرا که با ازدواج ما موافقت شده بود اما حال و هوا حال و هوای عروسی و خواهرم فیروزه نبود همه به گونه ای رفتار می کردند که گویا عزیزشان مرده یا قرار است بمیرد .مادر که هر چند ساعت یکبار مثل دیوانگان فریاد می زد خودمون کردیم که لعنت بر خودمون منوچهر خان گفت که نباید که دختر بیرون از خونه کار کنه اما به خرج من نرفت ، هی گفتم من جنس خودمو بیشتر می شناسم نمی دونستم که این میگر سوخته داره تیشه به ریشه ها می زنه .
وای که چه رسوایی به پا شد کاشمار زائیده بودم و اینو نمی زائیدم . چقدر سنگدل شده بودم انگار هیچیک از آن ناله ها و گریه به دلم اثر نمی کرد انکار اصلا کر بودم . امروزه هم کمتر به خانه مان می آمد و اگر هم می آمد حتی سراغی از من نمی گرفت . خانواده ما دیگر چون گذشته کرم وکیمی نبود و هیچ کس جرات حرف زدن با پدر را نداشت چقدر دلم لک زده بود برای این که با کسی درد دل کنم با کسی مثل بامی که همیشه حرف هایم را می فهمید و وانمود می کرد می فهمد اما او هم روی خوشی برای حرف زدن با من نشان نمی داد ، چه شده بود ؟ مگر من گناه کبیره کرده بودم ؟