دانلود رمان سرکش نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: رویا رستمی
تعداد صفحات: 542
خلاصه رمان: وصال 9 سال پیش عاشق شد… حاصل عشق نیکی شد و مردی که بدون فهمیدن از داشتن نیکی وصال را ترک کرد. 9سال گذشته.نیکی 8ساله است و وصال مردونه جور زندگیشو کشیده. پاشا،بعد از 9سال به ایران برگشته تا به عمه ی پیرش کمک کنه و کارخونه اش را بچرخاند. یک تصادف و ملاقاتی که برای وصالی که هنوز خاکسترهای این عشق رو به دنبال خودش می کشه.چیزی نیست که بیخیالش کنه…
قسمتی از متن رمان سرکش
در باز شد و ،مرتضی پسر حاجی درون چهارچوب ایستاد.
مرتضی با دیدنش سر به زیر انداخت و گفت: سلام وصال ،خانم بفرمایید داخل مامان منتظرتون بودن باید یک روز از او بپرسد وقت دیدنش روی زمین دنبال چه میگردد که همیشه سرش پایین است. ممنونم آقا مرتضی. مرتضی کنار رفت و وصال داخل شد. نیکی به سمت مرتضی رفت و گفت عمو با چادر خوشگل شدم؟ مرتضی خودش را خم کرد بوسه ای روی سرش گذاشت و گفت ماه شدی، دختر خودمی
شیطون بلا.
مرتضی دستش را گرفت در را نیمه باز رها کرد و به سمت جمع رفت. وصال با صدی خانم و دخترهایش سلام و علیک کرد و گفت: صدی خانم فقط بگید چیکار کنم؟ دستت درد نکنه عزیزم بشین بگم برات چای و شیرینی بیارن نه تورو خدا فقط اومدم کمک نذر نیکیه مهری برایش دست تکان داد و گفت تورو سر جدت بیا اینجا ،وصال کور شدم بسکه پیاز خورد کردم. وصال خندید چادرش را درآورده به دست نیکی داد و گفت مامان جان چادرو یه جا بذار کنار منم نیا،پیاز اشکتو درمیاره.
به سمت مهری رفت و کنارش نشست و گفت: داشتی نذر می کردی منو ببینی ها. مهری خندید و گفت آخه کسی واسه پیاز داوطلب نمیشه لامصب. کور شدم به قرآن وصال کمکش کرد و مرتضی نگاهش کرد لب ،گزید لا اله الله گفت و افاقه نکرد. این زن… این مادر… هنوز ته کارهایش دختر بود. یک دختر خواستنی چه خوب که شوهر نداشت. چه خوب که آقا بالاسر نداشت. چه خوب که میتوانست گاهی براش نان بخرد خرید کند و دم در خانه اش ببرد. چه خوب که در نبودنهایش نیکی مهمان خانه شان می شد. چه خوب که اینقدر خوب بود.
