دانلود رمان سنگدل های دوست داشتنی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، غمگین
نویسنده رمان: معصومه آبی
تعداد صفحات: 841
خلاصه رمان: گلی بعد از سال ها یزدان رو پیدا می کنه ، یزدانی که خیلی بهش نزدیک بود ! ولی یه چیزهایی این وسط تغییر کرده و چیزهایی هنوز ثابتِ ! اما گلیِ ما بدجور دلش شکسته… بدجور رنج کشیده… با دیدن یزدان داغش تازه میشه… تصمیم گلی چیه ؟ می خواد چی کار کنه با یزدان ؟ سرنوشت چه بازی ای براشون تدارک دیده ؟اصلا نسبت این دوتا چی بوده ؟ چی توی اون گذشته بوده که گلی رو یه سنگدل کرده ؟این رمان ، این زندگی سختی زیاد داره… جنگ و دعوا هست… گریه و غصه… و وقایعی که فکرش هم دردآورِ.. پس اگر واقعا طاقت داری بخونش…
قسمتی از متن رمان سنگدل های دوست داشتنی
نمی دانستم چگونه این حس خوب جوانه زده در دلم را آبیاری کنم و رشدش دهم که نکند کسی آزرده خاطر شود بابتش ؟ میانه ی عکس گرفتن و معاینه ی و فرو رفتن سوزن سرم در رگ های یزدان بود که انگشت اشاره ی دست راستش تکانی به خود داد ! بند اول انگشتش را خم کرد و تنها خدا می دانست چه بزمی در دلم برقرار شد ! دارا خمیازه ای کشید و گفت : من برم یه چرتی بزنم که کشیک انتظارم رو می کشه . . . چشم های مشتاق خانواده ام با کلامش از من و دست گره خورده ام با دست تازه حس یافته ی یزدان گرفته همه خوشحال بودند
و هر یک به گونه ای ابرازش می کردند . مادر با اشک شوق و پدر با لبخندی عمیق … لحظاتی هست در زندگی ات که دوست داری از جا برخیزی ، دور دنیا را بدوی و بعد از ته دل جیغ بزنی … آنقدر که تمام مردم جهان صدایت را بشنوند و چپ چپ نگاهت کنند و دیوانه ای نثارت ! اما تو بخندی و شیشکی در کنی و بگویی : به درک ! خودم و خودش رو عشق است ! حالا من بودم و حس جیغ مانده سر دلم ! در بسته شد و من با ذوق برای دوباره دیدن تحرک عضوی از تنش ، رو به یزدان گفتم : بازم زور بزن . . زود باش !
بی حال خندید : نمیشه . . به کاری دست خودمون میدم ها ! بی خیال از دو عالم خندیدم و حضورش انگار نه انگار من همان زنی بودم که خودخوری می کردم و در دل زار می زدم از ندانستن علت دردی که به جان همسرم افتاده بود ! دستش را برابر چشم هایم گرفتم و گفتم : یه کم دیگه یزدان ! قوت به تنش نمانده بود با آن همه مسکنی که رگ هایش را تسخیر کرده بودند ! همه ی آن ناله ها و آن عرق کردن ها از فعالیت دوباره ی رگ های عصبی تنش بود . . گویی کم کم داشت نتیجه می داد روزهای انتظار !