دانلود رمان سنگ اشک ها نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: تخیلی، فانتزی
نویسنده رمان: تری گود کایند
تعداد صفحات:1137
خلاصه رمان: بعد از مرگ دارکن رال ، ریچارد و کیلن به نزد قوم گل برمی گردن تا مراسم ازدواجشون رو در این روستا برگزار کنند اما ریچارد دچار سردرد های عجیبی می شه که بعد از ملاقات مرموز با خواهران روشنایی متوجه می شه که اگر کمک خوهران روشنایی رو قبول نکنه و گردن بند مخصوص خواهران رو به گردن نیاویزه به خاطر سردرد های ناشی از موهبت جادو می میره ،خواهران سه بار درخواستشون رو مطرح می کنند ، با هر بار رد درخواست کمک از طرف ریچارد ،یکی از خواهران خودش رو می کشه اما …( جلد دوم مجموعه شمشیر حقیقت)
قسمتی از متن رمان سنگ اشک ها
راشل عروسکش را محکمتر به سی*نه اش فشرد و به چیز تیره اي که از بین بوته ها او را تماشا میکرد خیره شد. حداقل فکر میکرد که آن چیز او را تماشا میکند. گفتنش مشکل بود چون چشم ها به تیرگی بقیه ي آن بودند، جز زمانی که نور درست با زاویه ي مناسب به آنها میتابید؛ آن وقت درخششی طلایی داشتند. قبلاً حیوانات را در جنگل دیده بود، خرگوش ها و راکون ها و سنجاب ها و غیره، اما این بزرگتر بود. به بزرگی خودش یا شاید بزرگتر. خرسها تیره رنگ بودند. فکر کرد که شاید خرس باشد.
اما اینجا دقیقاً یک جنگل نبود، چون سرپوشیده بود. هرگز قبلاً در جنگلی سرپوشیده نبوده. کنجکاو بود که
آیا حیوانات جنگل هاي سرپوشیده مشابه جنگل هاي سرباز هستند. اگر چیس همراهش نبود، ممکن بود که بترسد. میدانست که با وجود او در امان است. چیس شجاعترین مردي بود که به عمر دیده بود. اما هنوز کمی دلواپس بود. چیس گفته بود که او شجاعترین دختربچه اي است که میشناسد. نمیخواست چیس فکر بکند که از نوعی خرگوش بزرگ میترسد.
شاید فقط همین بود، نوعی خرگوش بزرگ نشسته روي سنگی یا چیزي. اما خرگوش ها گوشهاي دراز داشتند. شاید واقعاً یک خرس بود. پاي عروسکش را در دهانش گذاشت. برگشت و از میان گل هاي زیبا و دیوار هاي کوتاه پوشیده از پیچک به سمت دیگر چمن، به جایی که چیس با زد جادوگر صحبت میکرد، نگاه کرد. آن دو کنار یک میز سنگی ایستاده بودند، به جعبه ها نگاه میکردند و
بحث میکردند که با آنها چه بکنند. راشل خوشحال بود که آن دارکن رال خبیث آنها را به دست نیاورد و دیگر هرگز دوباره نمیتوانست به کسی آسیب برساند.