دانلود رمان سیگار ترک نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_جنایی
نویسنده رمان: سیده منال هاشمی
تعداد صفحات: 642
خلاصه رمان: داستان دقیقا از جایی شروع می شود که « روحا » توسط یک مشت افراد مجهول دزدیده می شود.در این بین، غیر از او دختر جوان دیگری به نام « رزا » هم به واسطه ی همین افراد دزدیده می شود که روحا حتی از وجود او هم خبر ندارد. اما با گذشت زمان و به تدریج متوجه می شوند دزدیده شدنشان توسط نزدیک ترین شخص زندگی شان بوده! شخصی که روحا اصلا نمی شناخت و رزا فکرش را نمی کرد! اما این بخش کوچیکی از داستان است.
در زندگی شخصی آنها سیر و تحولاتی ایجاد می شود که آنها تصمیم می گیرند بروند. « آرشاویر »، به خاطر زخمی قدیمی که ظاهراً به فراموشی سپرده شده بود، با اتفاق افتادن این اتفاقات، پس از چندین سال به ایران بر می گردد. سیر داستان چنین است که با امدن شخصیت جدیدی به نام « شاهد » ، هیجانش را از سر می گیرد و اینبار، بین انبوه این اتفاقات، داستان رنگ و بوی عشق و دلدادگی را به خود می گیرد. و این تلخ ترین اتفاق شیرنی بود که می توانست برای شخصیت ها بیوفتد …عشقی که با خود، چه جدایی ها به همراه دارد … !
قسمتی از متن رمان سیگار ترک
ذخیره دکمه های پیراهنش را بست و به خود در آیینه خیره شد . دستی لای موهایش کشید و آن ها را بالا داد . اما لجبازانه باز روی پیشانی و شقیقه هایش ریختند . ساعت مچی را به دست چپش بست و ادکلن مخصوصش را برداشت و زیر گلو و دور مچ هایش پاشید . و پس از اطمینان حاصل کردن از ظاهر خود ، با نفس عمیقی که کشید ، موبایل و سوئیچ ماشینش را برداشت و از اتاق خارج شد . پله ها را طی کرد و به آشپزخانه رسید . رزا و بی بی را دید که آرام مشغول صبحانه خوردن بودند .
آهسته سلام کرد و سوئیچ و موبایلش را روی کانتر گذاشت و صندلی ای برای خودش کشید و نشست . رزا برایش چایی ریخت و روبه رویش گذاشت . تشکری زیر لبی کرد و مشغول چایی نوشیدنش شد . مثل هر روز سر و حال و قبراق نبود . کمی پکر بود و خسته. رزا شانه ای بالا انداخت و در دل گفت که به او مربوط نمی شود و دوباره مشغول شد . شاهد پس از خوردن چند لقمه نان و پنیر و عسل به همراه گردو ، و سر کشیدن یک فنجان چای داغ ، از جایش بلند شد و با تشکر و خداحافظی از آن ها دور شد
و سپس از خانه خارج شد . ماشینش را از گاراژ بیرون آورد و به سمت کلینیک راه افتاد . امروز خیلی خسته بود . دیشب خواب به چشم هایش نیامده بود . حرف های آرشاویر و اول انکار کردن هایش ، و حالا اتمام حجتش از اینکه به او چیزی نمی گوید ، و از طرفی حرف های روحا مبنی بر اینکه این اتفاق هیچ راهی برای گریز ندارد آشفته برای…