رمان شاه خشت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: پاییز
تعداد صفحات: 3038
خلاصه رمان: پریناز دختری زیبا، در مسیر تنهایی و بیکسی، مجبور به تن فروشی میشود. روزگار پریناز را بر سر راه تاجری معروف و اصیلزاده از تبار قاجار میگذارد، فرهاد جهان بخش. مردی با ظاهری مقبول و عجیب که…
قسمتی از متن رمان شاه خشت
وایی، آبش سرده… سهند با شلوارک تا زانو داخل آب رفته و شیطنتش شد. خيس شدن من و سدا. كم كم تنم عادت می کرد به سرمای آب در حد آب بازی جلو میرفتم نه بیشتر. دریا برایم شعفی پیچیده در خوف به همراه داشت على الخصوص که شنا بلد نبودم. میدانستم این دو شازده زاده شناگران قابلی هستند ولی استخر فرق داشت با دریای غیر قابل پیش بینی لذتی داشت فروکردن دستم در آب و بیرون کشیدن مشتی صدف…
اکثراً شکسته بودند تک و توک سالم… دلم میخواست مثل کارتون های کودکی چندتایی را سوراخ کنم، مثل گردنبند به خودم بیاویزم. بچه ها زودتر از من دل کندند از دریا و مشغول شن بازی شدند. همراهشان شدم، یک بار سهند را کامل دفن کردیم. بعد نوبت من شد، سدا دم به تله نداد. ساختن قلعه آخرین تلاشمان ،شد، آب را هدایت میکردیم
به شهری خیالی ارگ بم جلوی چشمانم میرقصید و ناگهان با یک موج بلند رویایم ،پرید ارگ برای بار دوم آوار شد و من حیران…
میانه های شب… بیدار شدم چیزی در اطرافم بود .نرم… چراغ خواب را روشن کردم… به حتم پریناز در اتاق نبود خواب از سرم پرید و روی تخت نشستم. حال خوب را تزریق و بلافاصله خوشی را زهر مارم میکرد. به غرورم دهن کجی میشد با رفتار نسنجیده اش. اصلا کدام گوری رفت وقتی گفتم پیشم بماند؟ جنازه اش را کدام جهنمی برد، کم عقل ؟ انگار چیزی در درون من بود که زنان را محق میکرد به سر خودی