رمان شب آتش نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، خارجی
نویسنده رمان: مامیچکا
تعداد صفحات: 134
خلاصه رمان: همیشه عاشق خانه والدینم بودم. در میان دوستانم من تنها کسی بودم که از بودن در خانه ناراحت نمی شدم. زندگی خانوادگی مایکل او را خسته و عصبی کرده بود و دیمن میخواست هرجا که ما باشیم باشد. ویل هم خوب بزرگ شده بود ولی نیاز به تحرک داشت. اگر دردسر او را پیدا نمی کرد او دنبال دردسر می رفت.
قسمتی از متن رمان شب آتش
به او نگاه کردم و تحسینش کردم که چطور زمانی طول نکشید که حاضر و آماده شد. پیراهن قرمزش میدرخشید و با موهای تیره فرش که کنار گردنش جمع شده بود عالی به نظر میرسید او فوق العاده بود…مانند او و جت هر دو صورتشان را آرایش کردند و شبیه دلقک های بامزه ای با شکل الماس
دور چشمانشان و جواهرات چسبیده به هر ضلع شده بودند.
عبای سیاه را دورش انداختم و او دستش را داخل جیبش فرو برد و دستکشهایش را بیرون کشید. توضیح داد: سرما باعث کم شدن سرعت مولکول ها
آلودگی کمتر هوا خیلی کمتر میشه و ساکت به همین خاطر عاشق زمستان بودم ستاره ها از پشت ابرها سرک میکشیدند
و اگرچه در این نزدیکی جریان آبی وجود نداشت میتوانستید صدای آب را در دور دست بشنوید. پتوی یخ زده ای روی زمین در شب تاریک آنقدر دنیا را ساکت کرده بود که می
توانستید صدایی که معمولا نمی شنوید را بشنوید. تسخیر کننده بود. به من گفت: داره برف می باره بهتره عجله کنیم.
بله به شوخی گفتم فقط دارم از آرامش قبل از طوفان لذت می برم.”
و منظورم برف نبود مادرم حق داشت وقتی خانواده دور هم جمع می شد یک ماجرایی پیش می آمد. مادر از خانه بیرون آمد و کراوات مشکی اش را روی کت و شلوار و پیراهن مشکی اش مرتب کرد و جت دوان دوان از کنارش گذشت و به سمت من آمد. او را میان دستانم گرفتم پیراهن صورتی و جوراب شلواری سفیدش را مادرش انتخاب کرده بود که هرگز در زندگی اش صورتی نپوشید. هرگز. به من لبخند زد و دندان های سفیدش از لای لب های قرمزش برق زدند. به فانوس های چشمک زن که در سواره رو ردیف شده بودند نگاهی کرد و گفت: “شب آتش شب مورد علاقه منه….