دانلود رمان شب ابدی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: اجتماعی
نویسنده رمان: طاهره_الف
تعداد صفحات: 161
خلاصه رمان: مهری سالار کیا، وکیلِ سی و چهار ساله ای هست که چند ماهیِ از تأسیسِ دفترِ وکالتش توی تهران می گذره … به اصرارِ خانومِ میانسالی وکالت پسرش رو قبول می کنه و درگیرِ زندگیِ همسایه های جوونش و مردی میشه که ده سال از آخرین دیدارشون پایان خوش..
قسمتی از متن رمان شب ابدی
دیگ برنج را روی آبکش کج می کند و بخار و حرارت برنج بالا می زند و پوست صورتش گرم می شود . دیگ و دستگیره را روی کابینت گذاشته و مشغول آبکشی برنج می شود. نباید به هیچ چیز فکر کند. اصلا نباید به هیچ چیز فکر کند. کاش حافظه اش از اتفاقات این دو / سه روز خالی می شد . کاش اصلا برای ام آی آر نمی رفت ! برنج ها را دوباره درون دیگ برمی گرداند و آن را روی اجاق می گذارد . صندلی ای بیرون می کشد و رویش می نشیند . دست هایش را روی میز می گذارد .
به کف دست هایش خیره می شود . این سوزن سوزن شدن ها و بی حسی ها انتقام و تقاص گرفتن دنیاست ، نه ؟! این دست ها بزرگترین حرمت شکن ها بودند ، نه ؟! با گردن کج شده به کف دستانش خیره می ماند . در این دنیا به یک نفر ، یک دنیا بدهکار است ! این دست ها باید بدهیشان را پس بدهند ، نه ؟! صدای چرخیدن کلید درون قفل می آید ولی او همچنان به دست هایش زل زده و گویی در این دنیا نیست . چیزی بیخ گلویش را گرفته و او انگار دارد به مرز خفگی می رود و هر لحظه مرگ را نزدیکتر به خود حس می کند . سریر کیفش را دم ورودی آشپزخانه رها می کند و با تعجب به آیین در فکر فرو رفته ، زل می زند .
نزدیکش می شود و آرام می گوید: بابا ؟! آیین یکه می خورد ؛ نفس عمیقی می کشد: کی اومدی؟! ابرو های سریر بالا می پرند : سلام ! الان دیگه ! آیین لبخند محوی می زند : سلام ! خسته نباشی ! سریر یک پایش را بالا آورده و جورایش را بیرون می کشد : بابا امروز زود اومدیا … ساعت دو نیست که آیین برمی خیزد و همانطور که از کنار او می گذرد، دستی هم به سرش می کشد: خوب آمار داری .. کیف او را از روی زمین برداشته و روی یکی از مبل های پذیرایی می گذارد : امروز مدرسه نرفتم اصن … سرير ! جورایا تو میشوری ، کیف و لباساتم مییری تو اتاقت ! من میرم یه ذره دراز بکشم .. نیم نگاهی به ساعت می اندازد : ده دقه ، یه ربع دیگه زیر گازو خاموش کن !
