دانلود رمان شب که می آید چراغی هست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، خون بس
نویسنده رمان: حلما مجیدی
تعداد صفحات: 199
خلاصه رمان: قصه زندگي دختركي كه در بازي سرنوشت عروس خون بس مي شود و سال ها در تنهايي و دور از عزيزان خود مي ماند تا اينكه چراغي در تاريكي زندگيش روشن مي شود …
به نام حضرت دوست که هر چه می رسد لطف و عنایت اوست منزلی در دوردست منزلی در دوردستی هست بیشک هر مسافر را اینچنین دانسته بودم وینچنین دانم لیک اي ندانم چون و چند! اي دور تو بسا کاراسته باشی به آیینی که دلخواهست دانم این که بایدم سوي تو آمد، لیک کاش این را نیز میدانستم، اي نشناخته منزل که از این بیغوله تا آنجا کدامین راه یا کدام است آن که بیراهست… اي برایم، نه برایم ساخته منزل نیز میدانستم این را، کاش….
رو تختم دراز می کشم ،با یاداوري گذشته تازه میفهمم من چه جون سختی دارم ،که این همه تو فشار بودم و زنده موندم. دلم براي باربد بدجور تنگ شده،بچه اي که هرگز ندیدمش فقط می دونم بقول نسرین شبیه منه .بعد بدنیا اومدنش بدن پرشیرم بیچاره ام کرده بود، چقدر نسرین دعوام کرد که شیرت رو ندوش بگذار خشک بشه تا کمتر اذیت بشی، با دیدن هر نوزادي دلم اتیش می گرفت، با دیدن هر پسر بچه اي دلم غنج می زد که الان باربد من چه قدري شده، یاد روزي میفتم که فهمیدم دوباره باردار هستم.
از طرفی خوشحال بودم که تا نه ماه تنها نیستم و با طفل تو شکمم حرف می زنم و از طرفی می ترسیدم سرمد این رو هم ازم دور کنه، مادر سرمد از شنیدن خبر بارداریم خوشحال شد و قول داد نگذاره سرمد این بچه رو ازم جدا کنه، از طرفی هم می دونستم این کار رو بیشتر به خاطر خودش می کنه که نوه اي نداره تا جلو چشماش باشه و باربد خارج از کشوره. دلم گرمتر شده بود،با بافتنی هایی که براي طفل تو شکمم می بافتم شبها رو سحر می کردم و وقتی تموم می شدند، هزاران بار ماچشون می کردم.