دانلود رمان شرلوک هولمز نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: پلیسی، جنایی
نویسنده رمان: سن آرتور کانن دویل
تعداد صفحات: 18
خلاصه رمان: شرلوک هولمز ماجرای یال شیر یکی از دو داستان کوتاه شرلوک هلمز است که به زبان خود هولمز روایت میشود و خبری از واتسون نیست. این داستان در سال ۱۹۰۷ اتفاق میافتد، زمانی که هولمز به ساسکس نقل مکان کرده و در دوران بازنشستگی به سر میبرد. همراه همیشگی او، دکتر واتسون درگذشته و هولمز ناراحت از این واقعه، تصمیم میگیرد تا این پرونده را که خود «غامضترین و غیرعادیترین» پروندهی حرفهی کاریاش میداند به رشتهی تحریر در آورد.
قسمتی از متن رمان شرلوک هولمز
دنبال زنی بگردید که پول خیلی زیادی دارد . شیک پوش است ، بینی کلفتی دارد ، و چشمانش به یکدیگر نزدیک هستند . او با دقت به اجسام نگاه می کند . احتمالاً در طی دو ماه گذشته بیش از دو بار به عینک سازی مراجعه کرده ، عینک او به شکل غیر معمولی ، قوی ، و خیلی گران قیمت است . عینک سازی های خوب زیادی در لندن وجود ندارد . بنابراین به راحتی می توانید اسم او را پیدا کنید . ) ) کار آگاه با خواندن آن شگفت زده شد . من هم همینطور هولمز به چهره های ما نگاه کرد و خندید ( ( عینک می تواند خیلی چیز ها را در مورد کسانی که آن را به چشمشان می زنند به ما بگوید .
این عینک به یک زن تعلق دارد . عینک خیلی زیبایی است . آقای اسمیت قبل از این که بمیرد گفت : ( ( آن زن بود ) ) . این همچنین به ما می گوید که یک زن آن جا بوده است . او پول زیادی دارد و چیزهای عالی را دوست دارد . چرا ؟ چون عینک از طلا و برای یک بینی کلفت و چشمان نزدیک به هم ساخته شده است . ) ) پرسیدم : ( ( اما چطور فهمیدید که او با دقت به اجسام نگاه می کند ؟ و در مورد رفتن او به عینک سازی ؟ ) ) ( ( این عینک خیلی قوی است ، بنابراین آن زن چشمان خیلی ضعیفی دارد . افرادی که چشمان خیلی ضعیفی دارند ، همیشه با دقت به اجسام نگاه می کنند تا آن ها را بهتر ببینند . و عینک سازی ؟
واضح است که عینک دو بار تعمیر شده است . در زمان های مختلف ، می توانی اینجا را ببینی ؟ طلا خیلی نو و زرد است . و اینجا کمی کهنه تر . ) ) هاپکینز گفت : ( ( آقای هولمز ، شما همیشه خیلی باهوش هستید . حالا شما در مورد این پرونده ، بیشتر از من می دانید ، و شما هیچ وقت در پاکسلی قدیمی نبوده اید ! آیا شما و دکتر واتسن ، فردا بـا مـن بـه آن جا می آیید ؟ ما هر دو پاسخ مثبت دادیم . می بایست صبح روز بعد قطاری در ساعت شش می گرفتیم ، به همین دلیل ، هولمز از استتلی هاپکینز خواست برای شب پیش ما بماند .