دانلود رمان شهد گس نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: نیلوفر قائمی فر
تعداد صفحات: ۶۵۳
خلاصه رمان: دنیا استاد دانشگاه، فردیست پر از کمبودی های روحی که سال ها پیش به دلیل رازی که از خانواده ی خود فهمیده از آن ها جدا شده و در شهر دیگری ساکن شده است. در این بین دلباخته دانیال یکی از دانشجوهایش شده و به او…..
قسمتی از متن رمان شهد گس
ازدواج بدون خواستگاری مگه میشه؟!این مهمونا از کجا اومدن؟!!! چرا با من در مورد ازدواج صحبت نکردن.از جا بلند شدم بابا از سر مجلس بلند داد زد: بشین. به مامان نگاه کرد لبشو تا کجا گزید و گفت: بشین مادر، بشین قربون شکلت…هول کردم،شبیه الانم نبودم از بابا میترسیدم،بابا خیلی زورگو و قوی
بود، سرشناس و مغرور بود، یه آقا مرتضی مردم میگفتن صدتا آقا از کنارش درمیومد؛هول کرده گفتم:
بابا من کارت دارم.بابا با اخم نگام کرد، به اتاق نگاه کردم، پامو بلند کردم منتظر بودم داد بزنه بشین اینبار داد نزد، راه افتادم سمت اتاق، با استرس برگشتم دیدم اونم داره بلند میشه، تو اتاق منتظر بودم که بیاد. اومد تو اتاق با چشمای پر اشک نگاش کردم و گفتم: بابا! »با صد مَن اخم و چشمای به خون نشسته با اون سیبل های چخماخی نگام کرد، نگاهشو یادم
نمیره،تیز بود و داشت با تیزیش قلبمو می شکافت، با صدای لرزون گفتم«: من نمیخوام شوهر….یادم نمیاد فعل کلمه رو گفتم یا نه؛ اما برق سه فازم پرید،برق از چشمام پرید،لبام داغ کرد، از زیر فکم تا تیغه دماغم تیر کشید، چه تو دهنی بهم زد، تو دهنی های بابا مرگ نداشت ولی خیلی درد داشت، دردش تا توی قلبت
جریان داشت،از دستای بابا بدم میومد، منو خیلی زده بود، بچه تر که بودم هر روز دعا میکردم دست راستش قطع بشه، چون منو با دست راستش میزد! تازه محبت میکردم یه دستو میگفتم!