رمان شوخی عاشقی از نویسنده صبا زرساز دانلود رمان با لینک مستقیم

دانلود رمان شوخی عاشقی به قلم صبا زرساز با لینک مستقیم

دانلود رمان شوخی عاشقی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا 

موضوع رمان: عاشقانه

نویسنده رمان: صبا زرساز

تعداد صفحات: 450

خلاصه رمان: مروری بر زندگی دختری به نام پرنیان که مثل خیلی از جوون ها نمیتونه تفاوت بین عشق رو پیدا کنه. نمیتونه با اولین نگاه عشق حقیقی رو پیدا کنه. مثل همه اشتباه میکنه و مثل همه یاد میگیره. پرنیان تو رابطه های مختلف قرار میگیره و به خاطر چهرش از خیلی ها ابراز عشق میشنوه اما اون برای شناخت عشق حقیقی تنهاست. این داستان کاملا واقعیه و با کتاب دیگه ای به نام فرجام که در حال اتمام هست در ارتباطِ… فرجام داستان گذشته پرنیان و ضربه هاییِ که از نزدیکترین حامیاش میخوره که شاید شبیه کلیشه ها باشه اما صد در صد واقعیه…

قسمتی از متن رمان شوخی عاشقی

تینا دختری لاغر با موهای بلوند و پوست برنزه بود . با اینکه نشسته بود اما به نظر میرسید برعکس آرتا قدبلند نباشه ، چون کفش هاش پاشنه های ده سانتی داشت اما با وجود جثه ریز و نحیفی که داشت چهره ای زیبا و با نمک داشت و های شیفتش میشد فهمید که خیلی به آرتا علاقه داره دیگه بقیه روز رو حواسم به حرفا و بحث ها نبود و تمام حواسم به دوستان آرتا بود که تو مهمونی براشون فیلم بازی کردیم و حالا به من به چشم به دوست طرد شده نگاه میکردن.همون دختر عاشق احمق که تو مهمونی تصورش رو داشتم احساس بدی داشتم ، چیزی شبیه درد راه گلوم رو بسته بود و نمیدونستم چرا !

انگار همه چیز توسرم قاطی شده بود درست مثل هذیون دیدن ، بلند شدم تا برم دستشویی که به پسر که مدتی بود منو زیر نظر داشت و حالا مطمئن شده بود من تنهام پشت من راه افتاد . حرفاش بیشتر برام شبیه ویز ویز بود تا حرف از گوشه چشم متوجه آرتا و شهاب شدم که آماده بودن تا بلند شن که دستی پسررو متوقف کرد به رو به روم نگاه کردم ، چشم هایی وحشی و خشمگین که زیبایی خاص و عجیبی داشت انقدر منو جذب کرد که فراموش کردم کجام و چیکار میکنم انگار تازه اولین بار بود اون چشم هارو میدیدم این آقا مزاحمت شده پرنیان ؟

نه مهراد جان مشکلی نیست مهراد تو چشمام خیره شد و میدونستم که الان همه چیز رو میفهمه . نمیدونم چرا تا اون لحظه متوجه این همه زیبایی در وجود مهراد نشده بودم ، یعنی انقدر حواس پرت بودم که تا به حال متوجه اون چشم های زیبا و وحشی نشده بودم سریع از کنارش رد شدم و از اونجا خارج شدم اما مهراد پشت سرم اومد چی شده پرنیان چرا قیافت اینطوریه ؟ چیزی نیست مهراد فقط کمی بی حوصله ام داری دروغ میگی ، ناراحتی ، ولی اگه دوست نداری به من بگی میفهمم و اصرار نمیکنم نمیدونستم باید چیکار کنم چند وقت بود که همینطوری حالم بد بود .