دانلود رمان شینا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: شینا
تعداد صفحات: ۱۲۵
خلاصه رمان: تو کتابخونه دانشگاه نشسته بودم و داشتم در مورد تحقیقم مطالعه می کردم که پریسا اومد سر میزم و آروم گفت : شینا ، یه دقیقه بیا بیرون . چی شده ؟بچه ها بیرون واستادن . باشه برای بعد باید چند تا چیز رو پیدا کنم . گفت : حالا بلند شو بیا ! بعدا به این چیزا می رسی !« دیدم اگه بلند نشم ، انقدر حرف می زنه تا نظم کتابخونه رو مختل بکنه ! بلند شدم و….
قسمتی از متن رمان شینا
بشه ! »یه مرتبه شروع کرد به خوندن !«خاطره مثل یه پیچک ، می پیچه ، رو تن خسته م ، دیگه حرفی که ندارم ، دل به پیغوم تو بستم ، دل به پیغوم تو بستم ! »یه دفعه بچه ها براش کف زدند و هوار کشیدن ! دلم خیلی می خواست که منم باهاشون برم اما باید به مامانم می گفتم «آخه نمی دونم برنامه مامانم چیه ! شاید مامانم بخواد با من جای بره ! »تا اینو گفتم دختر و پسر شروع کردن به هو کردن من «مهرداد گفت : بچه کوچولو آب پرتقالت دیر نشه !
فرانک گفت : اول شیر بعد آب پرتقال . خسرو گفت از مامانت اجازه گرفتی با ما حرف بزنی ؟ شهرام گفت : هنوز خیال میکنه تو ورامین زندگی می کنه . سارا گفت : بچه ها اذیتش نکنین ! شینا سر ساعت ده باید به مامانش شب بخیر بگه و بره تو رختخواب که کمبود خواب پیدا نکنه ! و بعد مهرداد گفت : تحمل چیزی رو ندارم ، دختر لوس بچه نه . » همه شون داشتن مسخره ام می کردن . پسرا به خاطر این که دلشون می خواست با من باشن و دختر از حسادتشون .
راستش خجالت کشیدم . شاید راست می گفتن . من بیست و یه سالم بود و دلیلی نداشت که برنامه م رو به خاطر مامانم خراب کنم . اومدم قبول کنم که یه صدا ساکتم کرد « اگه یه دختر ، خوب و خانم شد ، نه بچه ننه س و نه لوس . بهش می گن خانم . »بچه ها همه ساکت شدن . صدای سهراب بود . یکی دیگه از هم کلاسی هام . قهرمان کاراته دانشگاه . یه پسر خوش قیافه و خوش هیکل و قد بلند با اخلاق دویست سیصد سال پیش . از اونا بود که اصلا به دخترا کاری نداشت و دوروبرشون نمی چرخید . همیشه ام تنها بود چون پسرا ازش خوش شون نمی اومد.