دانلود رمان صبح غروب کرده ام نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مژگان قاسمی
تعداد صفحات: 2020
خلاصه رمان: سبحان با ازدواج مخفیانه با دخترعموی خود ریحانه باعث ریشه دار شدن کینه ی قدیمی مادر خود می شود برای تمام کردن این ازدواج دسیسه های مختلف ساخته میشود اما وجود یک نامه…
قسمتی از متن رمان صبح غروب کرده ام
این جمله را با همان نگاه خیره به سپیده عنوان کردم و جالب
بود نه تنها مادرم و سمیه که با چرب زبانیه دور از شخصیت
همیشگیش سعی داشت حواسم را پرت کند، غلاف کردند بلکه بالاخره نگاه گستاخ سپیده هم عقب گرد کرد و در نهایت آرامش از پنجره فاصله گرفت خوش اومدی سبحان جون… وای که چقدر دلمون تنگت شده بود… واقعا اینکه میگن ته تغاری هر خونه ای که نباشه اون خونه ….صفا نداره راسته ها
حس بدی که از چاپلوسیش در دلم نشست به نگاهم هم اثر کرد چرا که وقتی به سمت سمیه چرخیدم سریع لبخند مسخره ای بر لب، نشاند نگاه گرفت و رو به پسرهایش گفت
کوروش کیوان… بیاید کمک عزیز جون پسرا… عمو رو دیده از .. خوشحالی رمق نمونده تو پاهاش نگاهم بر روی مادرم نشست خیره و پر بغض به من چشم دوخته بود و منتظر بود به سمتش بروم و من تنها جوابم نگاه دلگیری بود که
میتوانستم نشانش دهم نگاهی که خیلی زود با باز شدن آغوشش به سویم شمه های دلتنگیش مشخص شد و بعد از یک دم عمیق مرا به سمتش کشاند پناه بردن به آغوشش شاید دلخوریم را کم نکرد اما آن بخش دلتنگ درونم را آرام کرد و این آرامش وقتی بیشتر شد که . چندین دم عمیق از آغوشش به جانم فرستادم چرا باید از بین دو عزیزی که همه ی عمرم بخش غیر قابل تفکیک از جانم بودند یکی را انتخاب میکردم؟ چرا مادرم سنگ مخالفتش تا به این حد سنگین بود که هیچ حرفی نمیتوانست میخ آهنینی شود و به دلش رسوخ کند؟