دانلود رمان صرفا جهت اینکه خر فهم شی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: آوین
تعداد صفحات: 616
خلاصه رمان: سارا صداقت دانش اموز سال اخر دبیرستان و به نوعی پشت کنکوریه . تو هشت سالگی پدرو مادرشو از دست داده و پیش دایی زن دایی و پسر داییش فرشاد که رفتار ازار دهنده ای برایش دارد زندگی میکند.سارا تصمیم میگیرد مستقل شده و در منزل ارمان پناهی که مردی خشن است و رفتار تحقیر امیزی دارد مشغول میشود.فرشاد هنوز هم مثلا دلدار دختر خاله اش است و به دنبالش … پناهی از سارا به جبران نجات جانش میخواهد که در میهمانی غذا سرو کنند.
قسمتی از متن رمان صرفا جهت اینکه خر فهم شی
گوشی رو توی دستم میچرخوندم . این پیشنهاد چه قدر ذهنمو درگیر خودش کرده بود .باید همه چیزو در نظر میگرفتم . تو دوراهی بدی گیر کرده بودم. می تونستم غرق در ارامش ظاهری و پول و در عین حال با تحمل فرشاد عوضی زندگی کنم ویا میتونستم یه کم کرکره ی غروره رو بکشم پایین و مستقل شم و از نگاه های ترحم امیزدایی ورفتار های سرتا پا تحقیر زن دایی هم نجات پیدا کنم . به نظرم راه دوم عاقلانه تر بود .
هرکاری از نظر من برای نجات پیدا کردن از دست فرشاد عاقلانه میومد. مسئه ای که اینجا وجود داشت این بودکه نکنه از تو تله ی اول با کله پرت شم تو تله ی دومی … ولی نه بهش نمیومد نگاهی به ساعت مچی ام انداختم ساعت ۰۱:۵۴ بود . فقط یه ربع وقت داشتم. حالا میمردی بگی تا وقتی که دلم میخواد میتونم فکر کنم بعدم خیلی شیک و مجلسی یه کارت بدی دستم بگی هر موقع تصمیمتو گرفتی با این شماره تماس بگیر؟؟؟والا هنوز قبول نکرده اوامر اقا شروع شده…
وای به حال الان که دیگه قبول کردم . قبول کردم؟اره دیگه چی کار کنم در به در دنبال یه کار درست درمون با جای خواب و غذا و امکان درس خوندن و ادم خوب می گشتم حالا که خودش کاملا اتفاقی هوس کرده یه اوانسی چیزی بهم بده ردش کنم؟حالا درسته اون مورده اخرو نداره ولی ما بقیش که حله… دوباره یه نگاه به ساعتم کردم ۱دقیقه مونده بود. نگاهی به عکس مامان بابا انداختم دستمو گذاشتم روی قران کوچیکی که به صورت اویز به گردنم انداخته بودم.