دانلود رمان طالع اغبر نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، تخیلی
نویسنده رمان: یاسمن فرحزاد
تعداد صفحات: 1730
خلاصه رمان: روایت یه درخت طلسم شدس، درختی که پدرخونده ام هر سال یک دختری رو زیر اون درخت سیاه تا سر حد مرگ کتک میزد. و بعد جسم پر از خونش رو روی یک تخته سنگ قربانی میکرد. یک مار پیتون سیاه رنگ داخلش لونه داشت، با چشمای قرمز ترسناکش! اون درخت منو فرا خوند، مار سیاه پیتون دور بدنم پیچید و من شبیه یک عروسک از داغی و فشاری که داشت به تنم میاورد مسخ شده بودم. اون هیولا با جسمم خودشو ازاد کرد و من رو به عنوان جفتش اسیر غل و زنجیر انتقامش کرد…(اغبر به معنی شوم/تاریک/غبارآلود)
قسمتی از متن رمان طالع اغبر
نگاهش خالی از هر حسی بود، خالی از رحم! خالی از محبت! انقدر خالی و سرد بود که ته دلم خالی شد. چرخید، دست تو جیب با سرو گردن کشیده ای ایستاد و بهم زل زد. باید برم پیش بابام، باید بهش بگم…تو هر…جا که من بگم…میری. کفری و با صدایی که میلرزید و نفسی که تو بد موقعه ای بازیش گرفته با صدای خشداری گفتم: تورو سننه؟ کدوم خری هستی که بگی کجا برم و بیام؟ !هان؟ برو کنار! تو یک حرکت بازوهام رو چنگ زد، نفسم گرفت.
فلفور تقلا کردم، به عضلاتش با تمام زور ناچیزم مشت کوبیدم. ولم کن عوضی !دستو بکش…مردانش فقط نظارگر بودن و هیچ کس حرفی نمیزد. الان وقت هار شدنت نیست د…ختر آلفا البرز !ببریدش. قدم اولی که برداشتن، مصادف شدن با داد پر حرص و هیستریکم و سیلی بی جونی که روی گونه اش کاشتم. هیچ کجا نمیرم !سگ کی باشی بگی کجا برم؟ ولم کن کثافت منحرف…ولم کن برم…ولم کن !قاتل جانی!
داد میزدم و اون از سیلی من شاکی بود، نفس هاش تند شد، رگ های قرمز کنار گردنش باد کرد .تو یک لحظه مردمک های سیاهش سرخ شد، انگار افسارم رو کشید. خشم و غیض نگاهش چنان نفسم رو برید که خفه شدم، انگشت هاش بازوم رو داشت میشکست. بابات…ا…اینطوری تربیتت کرده؟!صداش، وای صداش !لعنت به این تن مردونه بم که روح از تنم میکند. لب هاش رو به گوشم چسبوند، بی صدا اشک میریختم .خنده شیطانیش تو حلزونی گوشم پیچید.