دانلود رمان عابر بی سایه نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، هیجانی
نویسنده رمان: زینب ایلخانی
تعداد صفحات: 1002
خلاصه رمان: صدایی که زیاد هم دور نبود به گوشش رسید دختر سرش را به تنه ی درخت چسباند اگر جنبشی نمیکرد کسی او را نمیافت برگهای سبز و گسترده او را مانند کاسه ای در بر گرفته بودند صدا آمد: نامو ای دخترک تنبل! …با تو هستم …نوبت کوبیدن ذرت ها به تو رسیده است…
قسمتی از متن رمان عابر بی سایه
مهمانى که تمام شد سوشا مرا تا اتومبیلم رساند و بعد طبق روال همیشه تا رسیدن به خانه اسکورتم کرد وقتى خیالش راحت شد داخل پارکینگ شدم بوق خداحافظ را زد و گازش را گرفت و رفت، پدرم چند روزى بود با دوستان قدیمى اش در ویلاى لواسان به سر میبرد و من از دیر آمدنم به خانه
استرس نداشتم پدرم سخت گیر نبود ولى آداب و تربیت خانوادگى قانون هاى خاص خودش را داشت به محض رسیدنم دلسا خواهر کوچکم بساط اعتراضش را پهن کرد
از اینکه مادرم به او اجازه نمیداد به میهمانى دوستانش برود دلخور بود مادرم طرز فکر مخصوص به خودش را داشت با وجود تحصیلات دانشگاهى ولى هنوز مقید به سنت هاى هنجار گذشته بود همیشه پدرم را آقا فراز صدا میزدبه گفته خودش همیشه قبل از همسرش در خانه بوده است و هیچ وقت اجاق گاز خانه بى قابلمه غداى در حال جا افتادن نمانده است، انصافا با وجود دو دختر با تفاوت سنى کم همیشه خانه اش از شدت پاکیزگى برق میزدمادرم از آن دسته زن ها بود که لذت زن بودن را وقف شدن خودش براى خانه و همسر و فرزندان میدید و میچشید .
گونه تپل و سفیدش را با جان دل نگاه کردم ،مادرانه نگا کرد و گفت : دل آرام باز سوشا خودشو غرق سیگار کرد که اینقدر بوى دود میدى؟ خجالت کشیدم کلافه کیفم را روى کاناپه پرت کردم و گفتم