دانلود رمان عسلی نگاهت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: fatememosavi
تعداد صفحات: 122
خلاصه رمان: درباره ی یه دختر خانم خوشگلو شوخو شیطونه که یه گذشته داره.مثل همه اما با این تفاوت که گذشتش برخلاف روحیاتو اسمش به تلخی میزنه. ولی عسل که همون دخترخانم باشه تقریبا هیچی ازون گذشته نمیدونه!حالا عسل با یه پسری اشنا میشه که یه جورایی از طریق اون اتفاقای جالبی براش میفته مثلا گذشتشو کشف میکنه و…پایان خوش
افکارمو به هم ریخت .با عجله و هول به سمت ایفون رفتم .از بس استرس داشتم وقتی ایفونوبرداشتم
گفتم:الو؟ نیاوش:الو چیه دختر درو باز کن !درو زدم و دوییدم سمت در تا اومد پریدم سمتشو گفتم وای نیاوش جونم کجا بودی یه روزه؟ وااه بچه خیر سرتت ۳۲سالته ها این اداها دیگه چیه؟ من:خب داداشمی باید نگران بشم دیگه! با این حرفم قیافه ی نیاوش باز شد و یه شادی خاصی تو چهرش نمایان شد.
نمیدونم چرا هر وقت بهش میگم داداش اینجوری میشه؟ من سر از کار این بشر در نمیارم.! یه لبخند شاد زدو گفت :ببخش اگه نگرانت کردم.من:نه باو!کجا بودی این یه روزو؟ نیاوش:بیشتر کار کردم شبم خونه ی دوستم بودم. من:چی کار میکردی؟ نیاوش:کار دیگه. من:اها . بدو لباساتو عوض کن که شام حاضره .
نیاوش:شام چی داریم؟ من:قرمه سبزی.نیاوش:اخ جونمی! عاشق همین رفتار لوس بچگانشم.یه داداش که بیش تر نداریم.
اینم فقط همین اخلاقو داره ماهم مجبوریم عاشق این رفتارش بشیم! والا. میزو چیدم و مامانو نیاوشم
اومدن. نیاوش:قربونت برم مهتاب جون چه کردی؟مامان مهتاب:خدا نکنه…..بعدشم کار عسله نه من. نیاوش با چشمای شیطون منو نگاه کردو گفت:قربونم بری مربا چه کردی!من:مربا عمه ی بابات بود خدا بیامرزدش. بعدشم من عسلم نه مربا! مامانم زد رو لپشو گفت پدرصلواتی چه کاری به اون بدبخت داری؟