دانلود رمان عشقم را باور کن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: ز فرزانه پور
تعداد صفحات: 268
خلاصه رمان: درباره پسر دانشجویی به نام بهراد که برای گرفتن حق و حقوق مادرش که چندین سال خدمتکار یک خانه است به عنوان یک عاشق دلباخته وارد زندگی دختر کوچکتر خانواده (یاسمین) میشود تا در آخر تمام اسناد و ثروت آن هارو به نام خود و مادرش کند اما در این بین اتفاقات زیادی می اوفتد که بعد از ماه ها بهراد نظرش درباره یاسمین تغییر میکند و به تدریج واقعا عاشق یاسمین میشود ، اما…..
قسمتی از متن رمان عشقم را باور کن
با صدای زنگ گوشیم از خواب پریدم. تا چند ثانیه گیج گیج بودم، غرغرکنان گوشی رو برداشتم. نگاهی به صفحه انداختم. هانیه بود. بله! علیک سلام یاسی خانوم! اُغُر بخیر! سلام و درد! دختر تو هنوز نمیدونی من تا ده میخوابم و هیچ خوشم نمیآد کسی بیدارم کنه؟ تنبل خانوم! یه نگاه به ساعت بنداز! یازدهه!با خنده گفتم: حالا کارت رو بگو که بدجوری اعصابم قاراشمیشه. کی قاراشمیش نبوده؟ هانیییییی! خفت میکنما، زود کارت رو بگو.
باشه، باشه… خواستم بگم امروز با بروبچ قرار داریم بریم بیرون. پایه ای؟ساعت چند؟ حول و حوش دو و نیم. واس ناهار، همه هم مهمون مهتابیم. جدی؟ خب پس. حالاکه اینجوریه میام. خسیس!هههههه!مرض! دو و نیم بیا سرکوچهتون! اوکـــی! بای! بای!
گوشی رو روی تخت پرت کردم. جلوی آیینه رفتم و نگاهی به سر و وضع ژولیدم انداختم. به قدری خنده دار شده بودم که حد نداشت. شونه رو برداشتم و مشغول شونه کردن موهای ژولیدم شدم. یاسمین جان! خانومی! ساعت یازدهه! بیدار شو بیا صبحانه بخور! جانم گوهربانو! بیدارم. الان میام.
باشه عزیزم. موهام رو شونه کردم و با کلیپس جمعشون کردم. از اتاق بیرون اومدم و بعد از شستن دست و صورتم پایین رفتم. به به! بالاخره بیدار شدی! بعله! بیا بشین تا برات چایی بریزم. دست شما درد نکنه. سرت درد نکنه. لبخندی زد و همونطور که چایی رو جلوم میذاشت، گفت: راستی! یه خبر خوش.چی؟ بهراد زنگ زد گفت راه افتاده. یکی دوساعت دیگه تهرانه. یه لقمه برای خودم گرفتم. واقعاً؟! چقدر خوب، به سلامتی. سلامت باشی عزیزم.