دانلود رمان عشقی در برهوت نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: پروین دروگر
تعداد صفحات: 103
خلاصه رمان: داستان دربارہ ے دخترے بہ اسم اِلِناست ڪہ طے اتفاقے مادرش رو از دست میدہ و با خواهربزرگتر و برادر ڪوچڪتر از خودش و خواهر یڪسالش ، میرن پیش عمہ ے ناتنیش تا زندگے ڪنن تا اینڪہ طے یڪ اعتراض بہ عمہ …
قسمتی از متن رمان عشقی در برهوت
آرمان خداحافظی کرد و رفت ساناز را هم که با لالایی من بخواب رفته بود در گوشه ای گذاشتم و فورا خودم را به بالا رساندم . کینه از آن وحشی ها چنان در وجودم رخنه کرده بود که تصمیم گرفته بودم نه حرفی بزنم نه به قیافه زشت و کریه شان نگاه کنم گویا بعد از نهار خوابیده بودند سکوتی بر اتاقها حاکم شده بود .به طرف سالن غذا خوری رفتم در را که باز کردم متوجه شهرام شدم که در گوشه ای ایستاده بود و سیگاری بر لب داشت .
گویا منتظر من بود بی توجه به سمت میز رفتم و شروع به جمع کردن ظرفها کردم.احساس نمودم او مرا چهار چشمی زیر نظر دارد بسمت در رفت و در را بست حالش غیر عادی بود روی صندلی نشست خیلی آرام و آهسته و بطرز شمرده ای گفت : خوب حالا میتونی هر چی میخوای بخوری به اندازه کافی برات ته ظرفهارو رو میز باقی گذاشتیم .برات متاسفم خیلی عجله کردی ترسیدی چیزی گیرت نیاد و اون بلارو سر خودت آوردی حالا میتونی هر چقدر میخوای بخوری چرا معطلی شروع کن میخوام خوردنت رو ببینم حتما خیلی تماشاییه راستش تا حالا طرز خوردن یک آدم گرسنه رو ندیدم .
شهرام شروع کرد به خندیدن احساس کردم او در عالم مستی است طرز حرف زدنش نگاههایش حکایت از دیوانگی میکرد ترسیده بودم نمیدانستم چطور خودم را از آنجا رها کنم او در حالیکه نمیتوانست روی پاهایش بایستد حرکتی کرد و بطرفم آمد همچنان میخندید در یک لحظه دستم را گرفت می خواستم فریاد بزنم ولی خوب میدانستم بی فایده خواهد بود . با دست دیگرش موهایم را محکم کشید و بسمت بشقابها برد و سرم را بشدت به میز کوبید و گفت
قهر میکنی ؟ غذا نیمخوری ؟ یا الله ته ظرفهارو تمیز کن اون استخوان ها رو بردار مثل سگ با دندونهات خورد کن تا من لذت ببرم.سرم را از دستانش بیرون کشیدم اون قدرت و مقاومتی نداشت و بدنش سست و بیحال بود ، دستم را از دستش بیرون آوردم و به گوشه ای خزیدم از ترس بدنم میلرزید…