دانلود رمان عشقی که تبخیر شد نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: فاطیما
تعداد صفحات: 269
خلاصه رمان: مهتا، دختریست که با قدرت بینهایت پدرش در عمارتی عظیم، بزرگ میشود. امیر، پسریست که در دست سالارخان سخت زندگیکردن را میآموزد و عشقی که این میان ناگفته میماند و نابود میشود؛ ولی چرا نباید مثل ققنوسی از زیر خاکستر جان بگیرد و برخیزد؟
قسمتی از متن رمان عشقی که تبخیر شد
نفسی به عمق غمهای درونم کشیدم و برخاستم تا از آن اتاقک بیهوا مانده پیاده شوم که مچ دستم از پشت در دستانش اسیر شد. همانطور خمیده برگشتم و نگاهش کردم. چشمان سیاهش، شفاف شده بود انگار بغض داشت یا نمیدانم چیزی که درد به جانم میریخت . از وقتی دیدمت هر روز یه چیزی رو هی برای خودم مرور کردم تا یه وقت امید عبثی به دلم راه پیدا نکنه. تو هم هی جا بنویسش تا یادت نره . هبرک ای گفت به خود، ماه به من خیره شده . ست ماه خندید که من
چشم به (خود) . »ام دوخته خیلی احمقانهست که برکهای فکر کنه اگه ماه اومد توی بــغـلش یعنی عاشقش شده !
و بیآنکه منتظر پاسخ باشد، مرا به طرف بیرون هدایت کرد و به رانندهاش اشاره زد که سریعتر راه بیفتد . در بسته شد و من همانطور مات و بیحرکت ایستادم و رفتنش را تماشا کردم. مفهوم حرفش هر چه بود من خشک شده بودم، طوری که حتی نمیتوانستم واکنشی نشان دهم. انگار مغزم فقط درگیر یک حس عجیب بود و بقیهی وظایفش را از یاد بـرده بود! لبخندی تلخ به روی لــبهای از بغض لرزانم نشست و
اشکی که تا الان به زور نگهش داشته بودم بر صورت داغم خط انداخت آن. قدر حسهای درونم درهم و نامفهوم شده بود که نمیگذاشتند یک حال درست را تجربه کنم .
نمیدانم چهقدر در خود فرو رفتم و چه اندازه زمان گذشت؛ ولی با همان سکوت محضی که اطرافم را همچون مهی غلیظ گرفته بود، در نهایت مقابل پایم اتومبیلی توقف کرد و کسی مرا به داخل کشاند . با دیدن رادین مقابل چشمان یخ زدهام، زهرخندی زدم که از طعمش حال خودم بههم خورد چه رسد به او ولی نمیدانم چرا باز در لبخند پرمهر او تغییری ایجاد نشد و با همان مهربانی دستم را گرفت و گفت : حالت خوبه عزیزم؟