دانلود رمان غروب خورشید نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه_اجتماعی
نویسنده رمان: parnia_asad
تعداد صفحات: 442
خلاصه رمان: این رمان درباره دختری هست به نام خورشید..خورشید تن به ازدواجی میده که نمیدونه چه مسیر هایی جز عشق در اون قرار داره..زندگیش از عشق شروع میشه..عشقی که شعله آن دیگران را میسوزاند.اما کم کم پای عاشق های دیگه به زندگیشون باز میشه و زندگی خورشید رو زیر بار تهدید و اذیت قرار میدهند.. فکرمیکنید دلیل این ها عشق است؟؟ برای مقابله بااین همه مشکلات با ساخته دست دیگران سخت است.گاهی انسان نیاز به کمک ویا همدردی دارد،اما…خورشید از این همه چیز محروم ماند و به تنهایی باکوله باری از غم وغصه وعشق نافرجام به دنبال راهی برای حل این مشکلات است
قسمتی از متن رمان غروب خورشید
راستش خانم را… پرید وسط حرف وگفت-راحت به بگي مامان.. لبخند زدم..اخه من چه جوري بگ مامان..وقتي بدون هیچ علاقه اي به پسرت اومدم اینجا..من-باشه ….مامان..بعداز مکث کوتاهي ادامه دادم-فکر کنم سپهر واستون گفته باشه..من و سپهر به خاطر دلیلي که باعش شد زودتر واسه ازدواج اقدام کنی مامان باهام قهرکرده ..یعني راضی نیست…پس نظر من اینه که جشن ازدواج
برگزار نشه بهتره همون لحظه سپهراو مد داخل.. چایي تعارف کردونشستت روي مبل کنارمادرش مامان سپهر-خب دخترم ببین،،برادر سپهر،سروش الان ازدواج کرده..سپهرم نمیخواد جلوي داداشش و زن داداتش کم بیاره..توهم که ماشالله جووني وتحصیل کرده..مادرت هم که مطمئن تااون موقع اشتي میکنه.. حرفي نزدم.. مامان سپهر یه لحظه چشماشو باریک کرد و گفت-راستي ..گفتي به خاطر دلیلي..چه دلیلي؟
سپهر باتعجب نگاه کرد..چشم به دستام که توي هم قفلشون کرده بودم دوخت وگفت -به خاطر اینکه من حاملم هردو باتعجب فراواني که به اهر مشتتخص بود نگاه کردن… سپهر که نمیتونست حرکتي کنه حتي فنجان توي دستش خشک شده بود…