دانلود رمان غرور تلخ نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: nazi nazi
تعداد صفحات: 537
خلاصه رمان: غرور باعث شد یک عمر حرف های دلمان را از هم مخفی کنیم تا حتی یک درصد هم به غرورمان لطمه ای وارد نشود… غرور باعث شد دلباخته ی هم باشیم و بمانیم اما دیگری از حالمان باخبر نشود… غرور باعث شد عشقمان را راحت به دست رقیبمان بدهیم و خودمان در حسرت یک عشق بسوزیم… یک غرور تلخ….زندگیمان را جهنم کرد
قسمتی از متن رمان غرور تلخ
ببینم نهار مهمون داريم؟ژينوس بالش ها رو مرتب، توي جا رختخوابي چید و با لبخند گفت: خاله پري قراره بیاد؛ پاشو تنبل! اخم هام در هم رفت. ژينوس نگاهي به صورت عنقم کرد و گفت:باز که ناراحت شدي تو. دلیل ناراحت شدنم رو مي دوني؛ نه؟ مشکل تو با خاله پريِ بیچاره چیه _ با خاله پري هیچي. ولي با پسرش خیلــــــــــي! بله نازنازي! مي دونم تو با برديا مشکل داري. از بچگي هم مي زدين تو سر و کله ي هم. من خیلي خوب يادمه! دختر عمو ي آدم هم بشه زن داداشش مکافاته ها، خوب از کل زندگیمون با خبريا!
ژينوس خنديد و گفت:
به جاي بلبل زبوني پاشو يه لباس شیک بپوش، الانه که بیان ها. من رفتم. ژينوس دراتاقم رو بست و رفت. دختر خوب و مهربوني بود. همیشه هواي منو داشت.
اصلا حوصله ي مهموني هاي وقت و بي وقتِ مامان رو نداشتم. چشمم رو که باز مي کردم، مي ديدم مهمون داريم. اَه! رو به روي آينه ي قدي اتاقم وايسادم. موهاي خرمايي رنگم رو که حسابي به هم پیچیده بود، مرتب شونه زدم. داشتم يقه ي لباس صورتي رنگم رو مرتب مي کردم، که درِ اتاقم باز شد.
ـ ســــــلام. صبح بخیر خواهر عزيـــــــزم. اخم کردم. بدم مي اومد کسي بدون در زدن وارد اتاقم بشه، عادتم بود.