دانلود رمان فریحا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، درام
نویسنده رمان: حدیث افشارمهر
تعداد صفحات: 1278
خلاصه رمان: یه دختر با یه سرگذشت غمگین، دختری که مادرش فرار کرده و پدرش یه بیخانمانه. از همهٔ جهان طرد شده و هیچ کس دوستش نداره… اون دختر منم! فریحا نور.
دنیای غمگین خودم رو پر از نقش و سکانس کردم من عاشق بازیگری بودم.
قسمتی از متن رمان فریحا
زیادی تمرین کردم هدفت از زندگی فقط همینه من زاده شدم که فقط پول خانوادمو خرج کنم. نگاه چرخاندم و مقابل هم ایستادیم با جدیتی حاکم بر عصبانیت به چشمانش خیره شدم و گفتم بی هدف تر از تو توی زندگیم ندیدم. مهند افشار سرش را نزدیک گوشم کرد و با لحن پر از شیطنت اش گفت: همین پر خرجی ها باعث شده زن های خوشگل به سمتم بیاین…نیشخندی کجی زد و سرش را پایین گرفت نگاه شیطنت آمیزش را بالا آورد…
افسوس وار سرم را تکان دادم و گفتم نمیدانم تو یک نفر چطور به این موقعیت از هنر پیشگی رسیدی…نیشخندی کج روی لبانش نشست خط عمیقی همانند چال در دو طرف گونه هایش نشست وقتی از بچگی بامزه باشی همه دوست دارند. خصوصا وقتی پدرت شهردار باشه…زمانی که پدرم شهردار استانبول شده بود کارگردان نه چندان مشهوری برای فروش فیلم هاش من رو وارد صنعت بازیگری کرد. حقیقتش اینه من هم بچه ای بودم که دائم برای غیبت پدر و مادر عزیزم دروغ می بافیدم…
یه استعداده ذاتی که از بچگی پرورش شد از جمله ی آخرش خنده به لبانم آمد. از این که من را به خنده انداخت به خودش افتخار کرد و با لبخندی دندان نما سرش را کج کرد موسیقی که به پایان رسید، دست اش را رها کردم و بلافاصله از او دور شدم روی صندلی کنار دوستانم نشستم. گارسون به تازگی سفارشات را روی میز نهاد و رفت. عطیه سرش را نزدیک گوشم کرد و گفت: سامانتا یک سری حرف هایی می زنه که… نریمان به میان حرف اش آمد و گفت که نمیدونیم راسته یا دروغ حرف نریمان تشری بود به عطیه دستمال را روی پاهایم نهادم و گفتم چه حرفی زده؟