دانلود رمان فصل تاریکی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: تخیلی
نویسنده رمان: ldkh
تعداد صفحات: 234
خلاصه رمان: دختر داستان دچار فراموشی شده و نمیدونه کجاست، کیه و یا چهطوری اومده به مکانی جدید! در راه با زنی آشنا میشه که توسط اون موفق میشه که گذشتهاش رو به یاد بیاره و…
قسمتی از متن رمان فصل تاریکی
كي هستي؟ چشمهام رو به چشمهاش دوختم و با لحن سردي گفتم: نميدونم!آهي كشيد و گفت: اسمت چيه؟
نگاهم رو به پايين انداختم. چرا پاهام اينقدر سرد بود؟ زمزمه كردم: نميدونم.زن :حتي نميدوني از كجا اومدي؟ يا چه طوري اومدي؟ به چشمهاي متعجش نگاه كردم. پوزخندي زدم و گفتم: نه! نميدونم.پوف كالافه اي كشيد. خواست بره كه جرقه اي توي ذهنم زده شد.
شايد اگه خودم رو ميديدم به ياد مي آوردم. آره،خودشه! با چشمهام دنبال آينه گشتم .تازه متوجه اطرافم شدم. داخل خونه اي نيمه اشرافي، با وسايل هاي زيبا و چشمگير كه از زيبايي و تميزي برق ميزدند، بودم. نگاهم به شئ شفافي افتاد .لبخندي رو لبم شكل گرفت. از جا پريدم و به طرف آينه اي كه زيبا بود، رفتم .جلوي آينه ايستادم و خواستم خودم رو ببينم كه خشكم زد.
چشمهام از زور بهت گشاد شده بودن. قدمي عقب رفتم. يعني چي؟ چرا؟ چرا تصوير من توي آينه نبود؟ آب دهنم رو قورت دادم و بلند گفتم: